عنوان کتاب: آگوری بدترین فرقه مذهبی دنیا
نویسنده: شبنم رحیمی
کتاب فرقه آگوری بدترین فرقه مذهبی دنیا نوشته شبنم رحیمی میباشد. این کتاب درباره یکی از فرقههای مذهبی هند است که رفتاری دور از شأن و شخصیت والای انسانی از خود نشان میدهند.فرقه آگوری، یکی از فرقههای مذهبی است. پیروان این فرقه که در هند ساکنند، تلاش کردند تا در انزوای خود باقی بمانند و قدمی به سوی دنیای ما که زندگی در آن جریان دارد، برندارند.
آنها که سبک مرتاضی و ریاضت کشیدن و اهدافی عرفانی را دنبال میکنند با رفتارهای عجیب و غیرانسانی خود شناخته شدهاند. یکی از این رفتارها، زندگی در نزدیکی گورستان و استفاده از بدن مردگان به عنوان قربانی است. آنان از بدن مردگان روغن میگیرند یا از گوشت انسان تغذیه میکنند. یکی دیگر از باورهای آنان، اعتقاد به خوردن سم است.
خلاصه ای از کتاب:
پیدایش فرقه گرایی در سازمان های دینی
یکی از مسائل مهم و عناصر بنیادشکن دین، که همواره نظر دین پژوهان و جامعه شناسان دین را به خود جلب کرده است و آن ها پیوسته در اندیشه یافتن راه حلی برای مقابله با آن بوده اند، بحث فرقه و فرقه گرایی در مذاهب و گرایش ها و تمایلات مخالف نسبت به سازمان های دینی عام بوده است.
هر سازمان دینی مجموعه ای است از عقاید و اندیشه های دینی و رفتارها و شیوه های عملی که بر اساس ابعاد وجودی انسان تنظیم شده و منطبق بر استعدادهای انسانی، راهی به سوی کمال پیشنهاد می کند.
مجریان این نوع سازمان ها غالباً در تلاشند نظام فکری مجموعه را با نیازهای انسانی تطبیق داده، با فکری از قبل طرّاحی شده نیروی انسانی را در جهت مثبت حرکت دهند.
ارائه خط مشی مناسب، از کارکردهای مهمی است که یک سازمان دینی باید برای ارائه تحلیل و نهادینه شدن آن در یک جامعه، تلاش مضاعفی از خود نشان دهد. به همین دلیل است که اصل اساسی برای گروندگان به هر دینی، بنیادگرایی درباره آن دین معرفی شده است.
طبق همین فرایند است که به تدریج، نظریه های معکوس در قالب و بیانی مخصوص، در مقابل سازمان دینی عام به تدریج رشد کرده و افرادی را بر آن می دارند که اصلاحاتی درونزا ایجاد نمایند و خود را از وابستگی های دامنگیر رها ساخته، مستقل وارد عمل شوند و با ارائه طرحی اصلاحی، با روشی خاص، برای اداره اندیشه دینی جامعه بسیج شوند.
بر همین اساس، در کنار عقاید سازمان دینی عام، انشعابی طراحی شده که در ظاهر جنبه دینی خود را حفظ می کند، ولی در باطن، از یک نوع واگرایی رادیکالی نسبت به سازمان دینی نهادینه شده در جامعه برخوردار است.
به عقیده بیشتر جامعه شناسان، این رهیافت در تمام مکاتب مادی و الهی وجود داشته و هر کس به فراخور نظریه های تحلیلی خود، عوامل به وجود آمدن چنین فِرَقی را در درون سازمان های دینی بزرگ مورد ارزیابی، نقد و بررسی قرار داده است.
شرایط سازمانی
این ها اعتراضاتی هستند که به قلمرو سازمان و تشکیلات دینی وارد شده اند،
و همچنین مخالفت با تشکیلات صوری و رسمی دین، قوانین، موازین انضباطی و نحوه عملکرد رهبران دینی.
اختلافات عقیدتی در دین مسیح و اسلام از یک سو، و بروز نهضت هایی موسوم به «پیوریتن»، «باپتیست»، «کنگری گاسیونالیست» و «فریندز» که همه همانند دیگر فرقه های مسیحی با کشیش مآبی مخالف بودند از سوی دیگر، نمایانگر اعتراضات شدید از جنبه های ساختاری به سازمان های دینی هستند.
یکی از پیشگامان بررسی جامعه شناختی فرقه گرایی، ارنست ترولتش است که به شکلی موشکافانه رابطه کلیسا و فرقه را مورد ارزیابی قرار داده و از ماکس وبر در تحلیل این مبنا، پا را فراتر گذارده است.
ماکس وبر «سازمان دینی» را نهادی می پندارد که اجتماعات دینی ـ مذهبی را اداره کرده، خط مشی مناسبی برای ایجاد نظم بین این نوع اجتماعات ارائه می کند و قدرت خود را، که برگرفته از تعالیم مسیح است، بر این نوع اجتماعات و انجمن ها اعمال می کند. به عقیده وبر، سازمان دینی یک انجمن سیاسی است که او به عضویت درآمدن افراد را در این انجمن اجباری می داند.
در سازمان دینی، انجام عملی خاص یا دارا بودن شرایطی ویژه برای پیوستن به آن ضرورت ندارد; شخص از بدو تولد عضو این سازمان خواهد بود.
اما «فرقه» یک انجمن داوطلبانه است. سعی بنیادین رهبری فرقه ـ که به تعبیر وبر «فرّه» یا «کاریزما» خوانده می شود ـ شستوشوی مغزها از عقاید سنّتی سازمان دینی است، منتها فرقه مدعی آن است که خود را متوقف بر اعضای تحت الحمایه خود دانسته، عضوهای مشروط خود را متوجه تسهیلات مادی و معنوی می داند.
ارنست ترولتش موارد کلی نظریه وبر را پذیرفته، در مورد ارتباط بین سازمان دینی و فرقه، دو گرایش نظری مطرح می کند:1_ گرایش ریشه ای: گرایشی است که بر اجتماع آزادانه مؤمنانی تأکید دارد که به گونه ای آرمانی می کوشند تا ارزش های اخلاقی مسیحی همچون عشق برادرانه را در مورد اعضای جامعه محقق سازند.
2_ گرایش محافظه کارانه: گرایشی است که بر اجتماع سازمان یافته و مستقلی تأکید می کند که اعضایش می کوشند تا از نهادهای موجود برای تحقق هدف هایشان استفاده کنند.گویا هدف ارنست ترولتش از این تحلیل آن است که سازمان های دینی نوعی محافظه کاری پیش گرفته و خواهان نظم موجود در جامعه اند، اما فرقه با وجود اینکه گروه کوچکی است، خواهان کمال درونی بوده، هدفش تماس شخصی مستقیم میان اعضایش می باشد.
در نهایت می توان گفت: سه عامل مهم و اساسی در ایجاد فرقه ها در درون سازمان های دینی عام دخیل می باشند:
1_ ایجاد اختلافات اجتماعی از مسائلی است که همیشه مورد توجه بوده و علل و عوامل آن از سوی کارشناسان مورد ارزیابی قرار گرفته است. اختلافاتی همانند دوگانگی های فرهنگی، مشکلات و موانع برای توسعه و بروز مسائل اقتصادی و حل و فصل نشدن اندیشه، عقاید و آراء سیاسی احزاب درون جامعه از مهم ترین مسائلی است که به نظر می رسد حل آن ها کمک بسزایی به فقدان فرقه ها در مکاتب فرهنگی، اقتصادی و سیاسی می کند.
بروز چنین اختلافاتی قطعاً رابطه قرینی با شیوه رفتار و عمل سازمان های دینی و غیردینی خواهد داشت. نمونه تحقیقی آن، رفتار نابهنجار کلیسای قرون وسطایی است که با محدود کردن دو مبحث علم و آزادی بیان، راه را برای فرقه گرایی در عصر نوزایی (رنسانس) گشود; فرقه هایی که جز در جهت جامعه ای سکولار، حقّانیتی دیگر را به رسمیت نمی شناختند.
2_ عوامل خارجی از جمله عناصری هستند که در جهت ترویج فرقه ها در درون سازمان های دینی نقش بسزایی داشته اند. (فرقه بهائیت در ایران)
عوامل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی نیز از جمله عوامل گسترش فرقه ها می باشند.
3_ تحقیق در تاریخ ادیان بزرگ رسمی همچون مسیحی، بودایی، زردشتی و اسلام و جنبش های فرقه ای درون آن ها از این ادعای تردیدناپذیر دفاع می کند.شعب 72 گانه مسلمانان و شعب سه گانه مهم مسیحیت (کاتولیک، ارتدکس و پروتستان) از نمونه های مهم آن هاست که نشان دهنده پیروی مریدان خاص از اندیشه های رهبرانی می باشد که به نوعی، خود را در جهت اصلاح جامعه خویش قالب زده و صاحب ادعایی شده بودند.
از مسائل مهم فرهنگی فرقه ها، نوع بدعت هایی است که در کنار عقاید سازمان دینی به وجود می آورند. بدعت ها و نوآوری هایی که خود می توانند در جهت به انحراف کشیدن دین مسلّط جامعه، نقش داشته، شخصیت های انسانی را به انحطاط بکشانند.
ویژگی های فرقه
بر همین اساس، اندیشه هایی که از رهبران فرق گوناگون در بین مذاهب ظهور و بروز می کنند بر سه مبنا هستند:
_ فرقه هرگونه تصور تسلّط بر جهان را رها می کند و نسبت به جهان، دولت و جامعه بی تفاوت یا مخالف است، مگر اینکه آن را مطابق با نظریات خود ببیند.
_فرقه، یا از جامعه کناره می گیرد و یا خواهان جامعه دیگری به جای جامعه کنونی است. به عبارت دیگر، تغییر محتوایی و نه ظاهری سازمان دینی، از اهداف عمده رهبران فرق مکاتب است. هر قدر فرقه ای از انزوا بیرون آید و خود را با جامعه و محیط پیرامون آن تطبیق دهد، به تدریج موجب دگرگونی های خاص در زمینه های دینی، سیاسی و اجتماعی خواهد شد._ فرقه از طبقات پایین یا از قشرهایی برمی خیزد که احساس می کنند جامعه یا دولت در حق آن ها ستم کرده است. توضیح اینکه این مورد در مکاتب سیاسی مصادیق فراوان دارد، گرچه در سازمان های دینی، رفتارهای غیر دینی منجر به بروز چنین مشکلاتی خواهد شد.
ویژگی های دیگر را از منظر نیبوهر، یینگر و براین ویلسون در مورد فرقه، می توان چنین بیان کرد: فرقه نمی تواند به عنوان تطبیق با یک موقعیت تازه، مدت زیادی دوام بیاورد، مگر آنکه به عقاید خود رنگ و لعاب دینی بدهد، تا نفوذش در بین اعضا و دیگر افراد محیط پیرامون خود باقی بماند.
یینگر چنین استدلال می کند: خطری که فرقه را تهدید می کند آن است که امکان اینکه نفوذش را بر جامعه و جهان از دست بدهد، وجود دارد. مانند فرقه «خوارج» و «قرامطه» در اسلام.
او بر آن است که اگر رهبران سازمان های دینی، تحلیلی منطقی از نوع محافظه کاری خود از دین مسلط در جامعه، که نظم خاصی را دنبال می کند، برای معتقدان و مؤمنان خود بیاورند، این تهدید برای فرقه ها جدّی تر خواهد بود.
انواع فرقه ها
یینگر در تحقیق خود به سال 1957 سه نوع فرقه را معرفی می کند:
1_ فرقه های پذیرشی که اصول استقلالی فردی را دربر می گیرند و نمونه آن جریان «آکسفورد» است، به این لحاظ که توان، امکانات و تسهیلات فرقه بر تربیت نفوس به طور مجزا قرار گرفته است و جهات اشتراکی آن ها در درون اجتماع هرگز لحاظ نمی شود.
2_ فرقه های تجاوزگر که جامعه موجود را نمی پذیرند و نمونه آن «آناباپتیست» است.
3_ فرقه های کناره گیر و طفره رفته که با فلسفه بدبینی همراه بوده، بر زندگی جدیدی تأکید دارند. نمونه آن گروه های مقدّس در ایالات متحده می باشد.
ویلسون «فرقه» را هم گروهی داوطلبانه با ادراک شدیدی از هویّت شخص می داند. به عبارت دیگر، تشکیل فرقه بر دو اساس است:
1_ همگرایی از نوع شناخت قوی و متقن نسبت به تشکیلات خاص فرقه که منافع شخص را به همراه دارد.
2_ ایجاد عواطف و احساسات شدید که منجر به ابراز هویّت فردی شخص شده و جایگاه خاصی در تعاملات اجتماعی برای او باز می نماید.
پس دو عامل یکی اراده اولیه فردی، و دیگری پاداشی تحت عنوان «ابراز هویّت فردی»، که در جهت قبول قوانین فرقه نصیب شخص خواهد شد، منجر به ظهور فرقه ای در کنار سازمان دینی مسلّط خواهد شد.
در این صورت، اولا عضویت فرقه بستگی دارد به شرایط عضویت؛ مانند آگاهی نسبت به آموزه های فرقه و پذیرش آن ها، گرایش خاص فرد نسبت به تجربه های خاص مذهبی که از رهبران آن فرقه دریافت می کند؛ و ثانیاً فرقه بر خلاف سازمان دینی، همه کس را به درون خود راه نخواهد داد و از این رو، اعضایش از نخبگانی به شمار می آیند که حقیقت، تنها در دست آن هاست. در این صورت، فرقه از جامعه بزرگ تر و با مذهب رسمی آن مخالف خواهد بود.
ویلسون انواع فرقه ها را نیز به طور گسترده مطالعه کرده، آن ها را به صورت کتب و مقاله هایی ارائه داده است; کتابی با نام فرقه و جامعه و یا کتاب الگوهای فرقه گرایی از جمله کتاب هایی هستند که مطالعات وی در آن ها درج شده است. وی ابتدا فرقه رابه چهار دسته و در نهایت، به هفت دسته تقسیم کرده که عبارتند از:
1_ فرقه های تغییری و تبدیلی: فعالیت های چنین فرقه ای بر تبلیغ مسیحیت متمرکز است و اعتقادات مبتنی بر تغییر کتاب مقدّس می باشند و عضویت در آن ها بر اساس تجربه گفتاری است و طرفداران آن ها بر دوری از گناه و رسیدن به رستگاری تأکید دارند. نمونه هایی از این گروه، فرقه های «رستگاری» و «پنت کستال» ها هستند.
2_ فرقه های انقلابی: توجه آن ها بر وقایع حتمی و قریب الوقوع متمرکز است، کتاب مقدّس را از طریق تمثیل و حکایت تفسیر می کنند; اعضای آن ها بیشتر بر اساس حکمت و عقاید مشورت می کنند، نه بر اساس تجارب گفتاری; ضمن اینکه نسبت به جامعه و نظم موجود آن نوعی عداوت و خصومت دارند. از انواع این فرقه ها، می توان فرقه یهودی بنی اسرائیل و «کریستادلفیان» را نام برد.
3_ فرقه های درون گرا یا پرهیزگار: پیروان آن توجهی به جهان ندارند. دست کشیدن از دنیا و بی علاقگی نسبت به تبلیغ مسیحیت، از رفتارهای این فرقه هاست که نمونه آن ها را می توان در جامعه «امانا» و برخی از گروه های «هاینس» (پرهیزگار، لقب پاپ) یافت.
4_ فرقه های عرفانی: این فرقه ها بیشتر بر جنبه های خاصی از درون انسان تأکید دارند و آموزش های مسیحیت را احیا می کنند; در واقع، به خودشکوفایی و پرورش روان معتقدند. آن ها از جهان دوری نمی کنند و استانداردهای جامعه موجود را می پذیرند. نمونه های این فرقه ها در مسیحیت وجود دارند.
از دیگر فرقه هایی که ویلسون معرفی می کند «فرقه دست کاری شده»، «فرقه مبتنی بر معجزه» (کسانی که معتقد به ارتباط با ارواح هستند)، «فرقه اصلاح طلب» (کوئیکر) و «فرقه مدینه فاضله» مثل جامعه «اندیا» و «برودهاف» می باشد.
با استفاده از این رده بندی ها، ویلسون استدلال می کند که تنها انواع خاصی از فرقه ها تبدیل به مذهب می شوند.
فرقه های انقلابی بر آموزش اصول پیش از عضویت تأکید دارند. فرقه های درونگرا یا پرهیزگار از تبلیغات دینی به دورند و فرقه های عرفانی درخواست های فردگرایانه ای دارند که به احتمال کم، کودکان نسل اول را جذب می کنند. در بین فرقه ها، احتمال تبدیل فرقه تغییر و تبدیل به مذهب، بیشتر است، هم به خاطر اینکه سازوکار خاصی برای نیازهای اعضای گروه دارد و هم اینکه تبلیغ مسیحیت در مقابل گذشت زمان، ثابت و با دوام می ماند.
کارکردهای فرقه
فاریس، جامعه شناس معروف، اظهار می دارد: فرقه ها برای ظهور خود نیاز به شرایط مناسب دارند; از جمله اینکه در دوره هایی ظهور می کنند که نظام قطعی و مشخص دین بر اثر تغییرات ناگهانی قدرت سیاسی دچار تزلزل شده و در حال فروپاشی است.
مثال بارز آن از دیدگاه شیعه در دین اسلام، غصب خلافت در نیمه اول قرن اول هجری است. به بیان دیگر، «فرقه، نتیجه کمک تمام اجتماع است برای آنکه خود را با طرز نوینی وحدت بخشد.
به عقیده وی، فرقه ها به یکی از این شیوه ها گسترش می یابند: یا از لحاظ تعداد قلیل باقی می مانند، ولی در نوع نگرش های فرقه ای خود سختگیر و خشن می شوند، یا اصل را عملا کنار می گذارند، ولی همچنان به آن عقیده وفادار می مانند و به این صورت، یا به صورت یک هیأت دینی درمی آیند یا به گروه های کوچک تری تجزیه می شوند. به توصیفی که از یک فرقه قرون وسطایی غربی ارائه شده است، توجه کنید:
فرقه، حرکت اجتماعی خودانگیخته است که تحت شرایط قابل توصیف به وجود می آید و چند ویژگی خاص به همراه دارد:
1_ از گروه اصلی جامعه جدا می شود.
2_ از درون یک بطن همراه با کشمکش و خودآگاهی حاد، که از نظر سازمان ارزش دارد، می گذرد.
3_ از یک دوره زمانی دیگر کناره گیری کرده و از جامعه و وحدت درونی عبور می کند.
4_ به تدریج، خود را به عنوان یک پدیده اجتماعی مهم جا زده و با اجتماع بزرگ ارتباط برقرار می کند و سرانجام، خود را به نوعی، جذب گروه اصلی خواهد کرد.»13
از عبارت مزبور، می توان نتیجه گرفت که فرقه با سیر قهقرایی، در جهت اصلاح و ترویج اندیشه های خاص خود می باشد و با گذر از چهار عنصر انقطاع اولیه، مبارزه درونزا همراه با خود آگاهی با طبقه اصلی جامعه، انقطاع ثانویه و در پایان، جذب شدن به اجتماع بزرگ، پدیده ای می آفریند که به لحاظ اجتماعی تأثیرات شگرفی به همراه خواهد داشت.
پیشتر اشاره شد که ترولتش از دو سنخ جدایی طلبی و فرقه گرایی سخن به میان آورده است: یکی بسیار عاطفی، فعّال، انقلابی و بسیار افراطی; و دیگری معتدل، محافظه کار و تحمّل کننده مشکلات.
با تحقیقاتی که به انجام رسیده، نشان داده شده است که فرقه های اسلامی در مقایسه با فرقه های بودایی، فعّال تر و پرخاشجوتر عمل می کنند. اما در هر دو دین، هم فرقه های فعّال و پرخاشجو وجود دارند و هم آرام و منفعل; مثلا، فرقه های خوارج، وهّابیان و قرمطیان در اسلام از نوع پرخاشگر هستند، در حالی که فرقه هایی چون جورجی ها و اخوان بصره غیر فعّالند. با وجود این، احوال فرقه ها نسبت به زمان ها و مکان های گوناگون تغییر شکل داده، حتی محتوای آن ها تغییر خواهد کرد.
هرقدر قدرت سازمان دینی عام در جامعه بیشتر باشد، به یقین کارکردهای مفید سازمان های دینی خاص (مثلا، فرقه، کیش، دسته) که از جمله آن ها ترویج و بسط عقاید و اندیشه های سازمانی آن هاست از رونق خود افتاده و تکیه گاهی جز سکوت نخواهد یافت.
از جمله موارد بررسی شده در فرقه ها، فعالیت ها و کارکردهای پنهان آن هاست که خود نیز محل تأمّل می باشد.
بدیهی است انتشار افکار و عقاید، زمینه ای است در جهت جمع آوری روزافزون نیروی فعّال انسانی فرقه.
از اهمّ عناصر مورد استفاده فرقه ها ایجاد شبکه ای گسترده در درون سازمان دینی عام است و چه بسا اندیشه رهبران سازمان های دینی عام متوجه آن ها نباشد و به طور ناخودآگاه در جهت آن ها حرکت کنند.
از دیگر عناصر پنهانی آن ها، تسهیلات ویژه ای است که مجریان سازمان دینی خاص (فرقه) در جهت بهبود روابط اجتماعی مصروف می دارند.
از جمله مراحل سازمانی فرقه ها، جذب شدن به گروه های اصلی جامعه است.
بر همین اساس، برقراری شبکه عظیم تعاملات اجتماعی مبنی بر تسهیلات ویژه ای است که در این جهت مصروف خواهند شد.
علل گرایش برخی جوامع به فرقه گرایی
مطلب دیگر اینکه چرا برخی جوامع بیش از جوامع دیگر به انشعاب های فرقه ای گرایش دارند؟
مهم ترین مسئله ای که به نظر می رسد باعث این امر شود، آن است که سازمان دینی عام جامعه، ارتباط نزدیک خود را با فعّالان دینی جامعه کم می کند. به طور معمول، هر سازمان دینی در جریانات و تغییرات اجتماعی دچار مشکلاتی خواهد شد که مصلحان درون سازمانی و فعّالان دینی آن، نقطه عطفی بر استمرار اندیشه های سازمان در شرایط تغییر، و ترمیم کننده ریشه ها و بنیادهای آن خواهند بود.
توضیح اینکه مصلحان درون سازمانی از سه قسم بیرون نخواهند بود:
1_ بعضی از آن ها در عبادت و اخلاص، رهبران و مصلحان بزرگی هستند.
2_بعضی دیگر در راهنمایی ابعاد فکری و اخلاقی مهارت دارند.
3_ بعضی از آن ها به سادگی می توانند پیروان مجموعه سازمان دینی را به مشارکت در سیستمی که بنیان نهاده شده است جذب و از انحرافات گریزان کنند.
4_بعضی دیگر از مصلحان حرکتی ساکت و آرام در گروه به هم پیوسته صمیمی پیروان دارند; آنچنان که در خارج از سازمان دینی، به سختی شناخته می شوند.
5_بعضی دیگر مستقیماً با گروه های بزرگ، حتی توده های مردم ارتباط برقرار کرده اند و نفوذ و تأثیر خود را اعمال می نمایند.
بر همین اساس، جدا شدن سازمان دینی عام با چنین مصلحانی قطعاً خطرات فرقه گرایی اعضای جامعه را به حدّی خواهد رساند که قابل درمان نخواهد بود.
علت دوم که باعث رونق روزافزون فرقه در برخی جوامع شده، ایفا نکردن نقش صحیح روحانیت از سوی روحانیان در سازمان دینی و همچنین عدم توجه مریدان نسبت به عملکردهای روحانی است.
اقتدار روحانی دینی به بلندی منصب رسمی او در جامعه بستگی دارد. حرفه روحانیت ـ و نه صرفاً نام آن ـ ویژگی شخصیتی روحانی را تعیین می کند. یکی شدن با الوهیت، پایه موجودیت و فعالیت روحانیت محسوب می شود. این وحدت باید منظم و مستمر و هدفدار باشد. تجارب دینی خصوصی روحانی، صلاحیت مأموریت او را تعیین می کنند.
عقیده های استوار او در جهت تبیین دینی الوهی، جامعه را به همگرایی الوهی و واگرایی غیرالوهی سوق خواهد داد. نوع بینش روحانی، آمادگی و تحصیلات وی، نقشی است که در روحانیت بسیار مهم است.
وظیفه عمده روحانی، پرداختن به امور دینی است. در همین زمینه، روحانی به مثابه حافظ سنّت، فردی خردمند، رایزن و راهنما، مربّی و فیلسوف نیز هست، وظایف اداری او، از فعالیت دینی او منبعث می شوند. او با اعتقاد، از چیزهایی مانند اماکن مقدّس، ساختمان ها، تمثال ها و شمایل ها، وسایل دینی، املاک و اموال، اجرای مراسم مذهبی، برگزاری ضیافت ها و اعیاد مذهبی، که مربوط به دین هستند نگه داری کرده، مدیریت آن ها را بر عهده می گیرد.
از این رو، فهم عمیق مریدان سازمان دینی نسبت به ایفای نقش روحانی سازمان، قطعاً در جهت کاستن از فرقه و فرقه گرایی مؤثر خواهد بود; یعنی درک این مهم که تنها هدایتگری که ارتباط آن ها را با خداوند تثبیت خواهد کرد، روحانی است و هدایت در گرو تثبیت رهبری اوست. از این رو، همان گونه که فهم اعضا نسبت به نقش روحانی سازمان، در فقدان فرقه گرایی مؤثر خواهد بود، به همان نسبت، عمل به وظایف روحانیت در میان گروه های مشابه توسط سران و رهبران سازمان ها نیز باید انجام گیرد.
با ظهور تفاوت در سازمان های دینی و رشد فزاینده آن، برخی از عملکردهای دینی رهبر به افرادی خاص یا گروه های حرفه ای واگذار می گردد و در نتیجه، بازار فرقه گرایی به نهایت درجه رونق خود خواهد رسید.
از دیگر عواملی که موجب بروز هر چه بیشتر فرقه گرایی در برخی جوامع شده، فقدان معرفت عمومی نسبت به مبناهای سازمان دینی است.
از آنجا که هر سازمانی دارای اجزا و تعامل بین اجزا و هدف است، سازمان دینی از این سه عنصر خالی نخواهد بود. در نتیجه، عنصری که می تواند پرده از روی مبناهای سازمان بردارد و آن را در جامعه تبدیل به یک پدیده برتر کند، «وحدت» است.
«وحدت» چیزی است که جملگی رهبران در پی آنند و برای آن تلاش می کنند و در همین زمینه، آن ها که سعی می کنند از اختلافات ـ هر جا که از نظر انسانی و اصولی درست باشد ـ جلوگیری و یا اختلافات موجود را رفع کنند، منزلت بیشتری دارند و طبیعتاً به برادران دینی خود نزدیک تر و برای آن ها محترم تر هستند تا کسانی که سعی می کنند به اختلافات دامن زده، زمینه فرقه گرایی را آماده سازند.
پس شناخت سازمان دینی و مبناهای آن در گرو وحدت همگانی است و لازمه وحدت همگانی، اندیشه صحیحی است که سازمان آن را ارائه می دهد. در این صورت، فقدان فرقه گرایی محسوس خواهد بود.
چه کسانی به فرقهها میپیوندند؟
وقتی راجع به فرقه ها، و افرادی که به وسیله شیادان، تحت کنترل و نفوذ قرار گرفته اند میشنویم، بلافاصله تلاش میکنیم خودمان را از چنین افرادی جدا کنیم. به نظر میرسد وقتی در خصوص موارد اعمال نفوذ روانی بی حد و حصر مطلع میشویم اصرار داریم بگوئیم که “هیچ کس نمیتواند مرا وادار به انجام چنان کارهایی بکند”. همان طور که اغلب سربازان اعتقاد دارند که گلوله تنها به دیگران اصابت میکند، اغلب مردم نیز تمایل به باور این موضوع دارند که وضعیت ذهن و روان خودشان آسیب پذیر نیست.
مردم این موضوع بسیار جدی را به شوخی میگیرند که برخی سوء استفاده گران، با بکارگیری از برخوردهای عتاب آمیز و ایجاد بحث و جدل، واقعاً مردم را وادار به انجام خواسته هایشان میکنند. جُرج اورول George Orwell در سال ۱۹۸۴ رمانی تحت عنوان برادر بزرگ Big Brother نوشته بود که در آن رهبر دولت، یعنی همان “برادر بزرگ”، بر زندگی همه مردم کنترل کامل داشت. شعار “برادر بزرگ مراقب شماست” به مردم یادآوری میکرد که او همه چیز را در خصوص آنچه انجام میدهند میداند.
فرد معمولی به کسانی که در فرقهها درگیر شده، در دام افرادی که مردم را گول میزنند افتاده، یا در یک گروه با روابط ظالمانه به مدت طولانی باقی مانده اند از موضع بالا نگاه میکند. افراد عادی جامعه این طور تصور میکنند که این وضعیت فقط برای افراد ضعیف و ساده اندیش پیش میآید، و سپس خود را از قربانیان فرقه ها، کلاهبرداریها و نفوذ فوق العاده ذهنی متمایز مینمایند.
علی رغم این ذهنیت که مردم معمولی به فرقهها جذب نمیشوند، طی سالیان روشن شده است که هر کسی مستعد گول خوردن توسط این شیادان سوء استفاده گر میباشد. در حقیقت، اکثریت نوجوانان و بزرگسالانی که در فرقهها گیر افتاده اند، برآمده از طبقه متوسط، نسبتاً تحصیل کرده و بدون مشکل جدی تا قبل از جذب شدن بوده اند.
تحقیقات نشان میدهد که تقریباً دو سوم کسانی که به فرقهها پیوسته اند از خانوادههایی با روابط معمولی آمده اند و در زمانی که وارد فرقه شده اند رفتار متناسب با سنشان داشته اند.
در خصوص یک سوم باقی مانده، برخی از آنان دارای مشکلات روحی جدی تا قبل از پیوستن به فرقه بوده اند. مابقی از آن بخش یک سوم باقی مانده در نهایت دارای افسردگی خفیف مربوط به فقدان هویت (برای مثال، مرگ ناگهانی در فامیل، بازماندن از ورود به دانشگاه، یا شکست در عشق) یا بحرانهای جنسی و رفتاری مربوط به سن و سال خود بوده اند.
زمینههای روحی، خانوادگی و اجتماعی معینی ممکن است برخی افراد جوان را بیشتر از دیگران در برابر جاذبه فرقهها آسیب پذیر نماید، زیرا فرقهها راه حل های فوری، ساده، جذاب و متمرکز در برابر مشکلات زندگی و جامعه ارائه میکنند.
نوع دیگر آسیب پذیری با فاکتور تنش بارز میگردد، و این زمانی است که فرد، خصوصاً یک نوجوان یا جوان، احساس میکند که در برابر تعدد تصمیماتی که باید بگیرد خورد شده است.
تناقض زندگی، پیچیدگی جهان، و تعداد تضادهایی که در رابطه با وجوه بسیار زندگی روزمره با آن روبروست در آن سن رخ مینمایند. علاوه بر مواجه شدن با تصمیمات شخصی که فشار بسیاری وارد میکنند، بسیاری نوجوانان اقدام به چسبیدن به هر ارزش، اعتقاد، و هدف خاصی میکنند که در برابرشان ارائه شده است.
روند تحمیل روانی، بازسازی فکری، و شستشوی مغزی
رهبران فرقهها و گروههایی که از روند بازسازی فکری استفاده مینمایند با جذب و تحت کنترل در آوردن افراد موجب آسیب رساندن به آنان میشوند. برخی اوقات این عمل، مجاب سازی تحمیلی یا نفوذ فوق العاده ذهنی نیز خوانده میشود تا از مجاب سازیهای روزمره توسط دوستان، خانواده و سایر نفوذهای معمولی در زندگی ما، که شامل رسانهها و تبلیغات هم میشود، تفکیک گردد.
کلید موفقیت رهبران فرقه ها، برای مورد سوء استفاده و تحت کنترل قرار دادن افراد، در ناآگاه نگاه داشتن آنان نهفته است؛ و این که سوژه همواره به طور خاص نسبت به سیر تغییراتی که در خدمت تأمین منافع دیگری و به ضرر خود او در جریان است غافل نگاه داشته شود. نتیجه معمول روند بازسازی فکری آن است که یک شخص یا گروه صاحب کنترلی تقریبا نامحدود بر روی سوژه مربوطه برای دورههای متفاوت زمانی میگردد.
وقتی گروههای فرقهای آشکارا از این سطح از نفوذ غیر متعارف استفاده مینمایند، ناظران بی اطلاع اغلب از درک نحوه کارکرد درونی گروه باز میمانند.
آنها متعجب میشوند که چگونه یک فرد منطقی اساساً میتواند در چنین موضوعی درگیر شود. در سالهای اخیر، به دلیل معطوف شدن توجه رسانهها به اعمال گروههای خاصی، جهان به نوعی نسبت به پدیده بازسازی فکری آگاهتر شده است، ولی اغلب مردم هنوز نمیدانند که چگونه با چنین وضعیتی از نفوذ فوق العاده بر روی افراد مقابله نمایند.
واژههای متعددی برای توضیح این روند، شامل شستشوی مغزی، بازسازی فکری، مجاب سازی تحمیلی، کنترل ذهنی، برنامههای هماهنگ شده نفوذ تحمیلی، کنترل رفتاری، و مجاب سازی استثماری بکار گرفته شده است.
پویایی شناسی روانی ملحق شوندگان به فرقه ها
در اوایل دهه ۱۹۶۰جامعهشناسی به نام جان لوفلند برای مدتی با میسیونری کلیسای اتحاد (متعلق به یونگ اون کیم (در کالیفرنیا، به همراه تعدادی از اعضای آمریکایی کلیسا زندگی کرد و فعالیتهای آنها را برای تبلیغ اعتقاداتشان و جذب اعضای جدید مطالعه نمود. او متوجه شد که بیشتر تلاشهای آنها کارآمدی لازم را نداشت و بسیاری از کسانی که به آنها پیوستند این کار را به خاطر روابط شخصیشان با اعضا که عموماً نسبت خانوادگی بود انجام میدادند.
لوفلند یافتههای خود را در سال ۱۹۶۴ در تز دکتری خود به نام نجات دهندگان جهان، مطالعه میدانی فرایندهای فرقهای و در سال ۱۹۶۴ در کتابی به نام فرقه روز واپسین، مطالعه تغییر، تبلیغ و وفاداری به ایمان منتشر شده توسط پرنتیس-هال منتشر کرد. این کتاب به عنوان یکی از مهمترین و پرارجاعترین مطالعات مربوط به فرایند تغییر دین محسوب میشود.
مایکل لانگون، مدیر اجرایی انجمن بینالمللی مطالعات فرقهای سه مدل جدا از هم برای تغییر دین ارائه میدهد. بر اساس مدل عامدانه لانگون ، دلیل اولیه پیوستن مردم به فرقهها، نوع نگاه آنها به آن گروه خاص است.
لانگون معتقد است که بیشتر جامعه شناسان و پژوهشگران دینی طرفدار این مدل هستند.
بر اساس مدل محرکهای فکری (psychodynamic model) که برخی از متخصصان بهداشت روانی طرفدار آن هستند، افراد جذب فرقهها میشوند تا نیازمندیهای ناخودآگاه روانیشان را برآورده کنند؛ و در نهایت بر اساس مدل اصلاحات اندیشهای ،دلیل پیوستن افراد به فرقهها نیازمندیهای روانی ناخودآگاهشان نیست بلکه این تأثیرات گروه است که باعث دستکاریهای روانی میشود.
لانگون مدعی است که آن دسته از کارشناسان بهداشت روانی که ارتباط مستقیمتری با تعداد زیادی از فرقه گرایان داشتهاند از مدل سوم طرفداری میکنند.
برخی از پژوهشگران موافق یک دیدگاه خاص (از سه مدل فوق) یا ترکیبی از عناصر موجود در آنها هستند.
مطابق نظر مارک گالانتر، استاد روانپزشکی دانشگاه نیویورک،افراد به دلایلی چون احساس تعلق به یک گروه و همچنین نیازهای معنوی به فرقهها میپیوندند.
جامعه شناسانی چون استارک و بینبریج در بررسی فرایندی که افراد به گروههای پیرو ادیان جدید میپیوندند حتی در صحیح بودن بهکارگیری مفهوم تبدیل دین تردید کردهاند و در عوض وابستگی را برای بیان این حالت مفهوم مفیدتری میدانند.
تفاوت فرقه و مذهب
براي پاسخ گويي به سؤال فوق لازم است نگاهي گذرا به معناي «فرقه» و «مذهب» در لغت و اصطلاح، داشته باشیم.
معناي لغوي «فرقه»: كلمه فرقه در لغت از ريشة «فَرْق» به معناي جدا كردن، گرفته شده است و اسم است براي گروهي از مردم.ابن منظور مي گويد: «الفرقة: طائفة من الناس» فرقه به عده و گروهي از مردم گفته مي شود.
معني لغوي مذهب: اگر كلمه مذهب از ريشه «ذَهَب» به معني رفتن گرفته شده باشد در آن صورت مذهب، اسم مكان است به معناي محل رفتن. و اگر از ذهب به معني «در مسأله اي گرايش به نظريه اي پيدا كردن» گرفته شده باشد.
در آن صورت مذهب مصدر ميمي مي شود به معناي “عقيده، اعتقاد، آيين”
به نظر مي رسد معناي دوم هم از همان معني اول گرفته شده است؛ راه خاص در رفتن و مسلك و طريقه در اعمال فيزيكي و هم چنين روش خاص در مسائل فكري و نظري هر دو مصداق مذهب است كه از لحاظ ادبيات عرب اسم مكان مي باشد.
حال با توجه به معناي لغوي دو كلمه «فرقه» و «مذهب» معلوم مي شود كه كلمه فرقه در لغت به عده اي خاص از مردم اطلاق مي شود و مذهب به اعتقاد و عقيده و روش خاص گفته مي شود. بنابراين هر دو كلمه در اطلاقشان به امري خاص مشترك هستند با اين تفاوت كه فرقه به اشياء و افراد و به تعبير ديگر بر اعيان اطلاق مي شود، ولي مذهب بر مسائل نظري و معنوي (به معناي مقابل عين) گفته مي شود.
معني اصطلاحي فرقه: كلمه فِرْقه در اصطلاح، معنايي نزديك به معني لغوي دارد و به گروهي از مردم كه اعتقاد واحدي غير از اعتقاد ديگران را انتخاب و دنبال كنند، فرقه گفته مي شود. مثلاً اگر عده اي از پيروان يك دين، اعتقاد خاصي غير از اعتقاد عموم پيروان آن دين داشته باشند به آن عده «فرقه» گفته مي شود.
در اين جا حديثي از امام صادق ـ عليه السلام ـ ذكر مي شود تا كاربرد اصطلاحي فرقه بيشتر معلوم شود:
از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود: «الحمدالله صارت فرقة مرجئه و صارت فرقة حروريه و صارت فرقة قدريه و سميتم الترابيه و شيعة علي..» (كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365، ج4، ص197.) يعني حمد خداوند را با اين كه فرقه اي (گروهي) مرجئه شدند و فرقه اي حروريه شدند و فرقه اي قدريه شدند، و شما ترابيه و شيعه علي ناميده شديد.
اين حديث امام صادق ـ عليه السلام ـ نشان مي دهد كه عده اي از مسلمانان كه بيعت با اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ در روز عيد غدير خم را فراموش كردند از گروه مسلمانان جدا شده و به علت اعتقاد به اين كه عمل در ايمان تأثير ندارد.
«مرجئه» گشتند و عده اي برخلاف مسلمانان اعتقاد پيدا كردند كه انجام گناه كبيره باعث كفر مي شود و «حروري» (خارجي) شدند و عده اي نيز به دليل اعتقاد به قدر و اين كه خداوند هيچ قدرتي در اعمال بندگان ندارد، «قدريه» شدند. ولي آنان كه بر پيمان خود با علي ـ عليه السلام ـ در روز غدير خم پايبند مانده و از اسلام جدا نشدند «ترابيه» (چون كُنيه حضرت علي ـ عليه السلام ـ ابوتراب بود به طرفداران وي ترابيه اطلاق مي شد) و شيعه علي، ناميده شدند.
معني اصطلاحي مذهب: در اصطلاح، مذهب به يكي از تيره ها و شعب يك دين گفته مي شود؛ مي خواهد تيره هاي اعتقادي مانند اسماعيليه و معتزله در اسلام باشد يا طريق سير و سلوك مانند مذهب نقشبنديه در صوفيه باشد يا روش عمل نسبت به احكام مانند مذهب شافعيه و حنفيه در فقه.
اين توضيح لازم است كه در مغرب زمين واژه «Religion» به معناي مكتب هاي دروني يك دين و به معناي خود دين به كار مي رود و حدود نيم قرن است كه متجددان كشور ما تحت تأثير اين موضوع، كلمه «مذهب» را در هر دو معنا، يعني، «دين» و «فرقه هاي دروني يك دين» استعمال مي كنند.
با توجه به معناي اصطلاحي فرقه و مذهب مي توان گفت كه «فرقه» به افرادي كه از يك دين جدا شده و عقيده خاصي دارند، اطلاق مي شود و به اعتقاد و روش خاص آن «مذهب» گفته مي شود؛ بنابراين اين دو كلمه به يك تعبير، معناي مترادفي دارند با اين تفاوت كه كلمه فرقه به افراد خاص بودن آنها نظر دارد و كلمه مذهب روش خاص آنان را مورد توجه قرار مي دهد.
پس اين دو كلمه مي توانند به جاي همديگر به كار گرفته شوند. ولي بايد توجه داشت كه فرقه اسم سخت افزاري و مذهب اسم نرم افزاري يك گروه با عقيده خاص مي باشد. تفاوت ديگري كه از استعمال دو كلمه فرقه و مذهب مي توان به دست آورد اين است كه فرقه بيشتر به تقسيم هاي يك دين از لحاظ كلامي و اعتقادي اطلاق مي شود؛ اما مذهب در تقسيم هاي يك دين از لحاظ فقهي، اعتقادي، اخلاقي و… كاربرد دارد و حتي يك فرقه ديني احتمالاً چندين مذهب مي تواند داشته باشد.
به عنوان مثال اهل سنت چهار مذهب فقهي دارند كه عبارت است از مالكي، شافعي، حنفي و حنبلي و ده ها فرقه ريز و درشت كلامي دارند مانند معتزله، اشعري، ماتريدي، اهل حديث، مشبهه و… به همين دليل مي توان ادعا كرد كه به اصطلاح علماي منطق، رابطه فرقه و مذهب اعم و اخص مطلق است هر فرقه اي مذهب است، ولي هر مذهبي فرقه نيست. البته اين فرق برگرفته از استعمال است و با تغيير استعمال اين فرق هم تغيير مي كند.
بايد اين نكته را يادآور شويم كه در زبان فارسي اصطلاح فرقه و مذهب با هم فرق چنداني نداشته و به جاي همديگر استعمال مي شوند و شايد تنها تفاوت شان در استعمال، اين باشد كه براي انشعاب هاي اعتقادي و كلامي از اصطلاح فرقه استفاده مي كنند و براي روشن كردن انشعاب هاي فقهي، اصطلاح «مذهب» را به كار مي برند.
فرقه های مذهبی فعال در دنیا
جهان پر است از فرقه های مذهبی و غیرمذهبی مبهم که باورها و مراسم عجیب و غریبشان بیشتر به آیین پرستش موجودات فضایی شبیه است و حتی در مواردی، قتل و کشتار در این مراسم نیز امری پذیرفته شده است.
گر چه بسیاری از این فرقه های مذهبی از ادیان تثبیت شده امروزی نشأت می گیرند اما خیلی زود مسیری تاریک و مرگبار را در پیش گرفته که در موارد متعددی به قتل، خودکشی و کشتار گسترده منتهی می شود.
نمونه هایی از اسامی این فرقه های عجیب و غریب در دنیا عبارتند از: فرقه خانواده مانسون، معبد انسان ها، دروازه بهشت، آوم شینریکیو، فرقه مذهبی فال ریورز،فرقه کارنی ، فرقه آگوری و ….
فرقه مذهبی آگوری
فرقه مذهبی آگوری ، بدترین فرقه مذهبی دنیا
آگوریها(به انگلیسی aghori: )، به گروهی از پیروان افراطی شیوا گفته میشود که معتقدند تمامی ویژگیها مانند علم و قدرت به طور مطلق در شیوا وجود دارد.
این گروه، روح هر انسانی را شیوا و دارای خصائص مطلق میدانند که به وسیله هشت خصلت نامناسب آستاماهاپاسا (astamahapasa) مانند نیروی جنسی، خشم، طمع، وسواس، ترس، شرم و نفرت به بند کشیده شده است.
این گروه تمامی تلاششان این است که به وسیله مبارزه با این هشت خصلت، روح شیوایی را آزاد کرده و به ویژگیهای نامنتهی دست پیدا کنند؛ به طور مثال سوزاندن را راه مبارزه با ترس، آزادی نیروی جنسی را راه مبارزه با نیروی جنسی، لخت بودن را راه مبارزه با شرم میدانند.
آگوریهای هند کنار محل سوزاندن مردگان زندگی کرده و استخوان آنان را محل استراحت خود میدانند و جمجمه مردگان سوخته شده را ظرفی برای نوشیدن و باقی مانده اجساد را به عنوان غذا مصرف میکنند.
این گروه اگر چه شباهتهایی به مرتاضان کاپالکا دارند که در قرون وسطی در کشمیر زندگی میکردند اما به طور قطع معلوم نیست از وارثان آنان به شمار آیند. این گروه در کنار محل سوزاندن مردگان زندگی کرده و استخوان آنان را محل استراحت خود میدانند و جمجمه مردگان سوخته شده را ظرفی برای نوشیدن و باقی مانده اجساد را به عنوان غذا مصرف میکنند و بر این باورند که این کار به آنان نیرو خواهد بخشید.
شاید چنین باوری از این جهت باشد که این جسم حامل روح شیوایی بوده است. این گروه علاوه بر استفاده از باقی مانده اجساد، الکل و حشیش نیز مصرف کرده و حتی به نوشیدن ادرار خود و جانوران نیز مبادرت میورزند.
این گروه به طور معمول خود را با خاکستر مردگان میپوشانند و معتقدند که این عمل آنان را جوان نگاه میدارد. فرقه آگوری رب النوع کالی را تقدیس میکنند.
جمع کثیری از هندوان با این فرقه مخالف بوده اما برخی نیز برای آنان مقام شفا دهی افراد مریض را قائل هستند و در توجیه این مطلب عنوان میکنند: این افراد توانایی انتقال آلودگی و مریضی را از این افراد دارند.
افراد قبیله آگوری در هند مردگان خود را میخورند و معتقدند که این کار، پیری را از آن ها دور میکند و به آنان نیروی فوق العاده میبخشد. افراد معتقد به این باور را میتوان در بنارس به آسانی از روی موهای بلند و گوریدهشان و همچنین لباسهای آغشته به خاکستر آنها تشخیص داد. این افراد از گوشت مردگان سوزانده شده تغذیه میکنند و به گفته خودشان با آنها ارتباط برقرار میکنند.
آن ها معتقدند این کار موجب میشود تا به ایشان نیروی ماورای طبیعی اعطا کنند. آنها همچنین برای دانش خود از هنر سحر و جادو استفاده میکنند. بسیاری از مردم بر این باورند که آنها صاحب قدرت سحر و جادو و همچنین ارتباط با ارواح هستند. به همین خاطر مورد احترام قرار میگیرند.
عامل ارتباط مردم با این گروه، بیشتر بخاطر پیشگوییهایی است که آنان انجام میدهند. پیروان و اقوام این فرقه با ظاهرهای متفاوت از سایر پیروان مثل: هندوها، سیکها، جینها، مسلمانان، و غیره قابل شناسایی هستند.
این راهبان از ترکیبی از ماریجوانا، الکل و مدیتیشن (مدیتیشن به معنای متمرکز کردن ذهن است. این تمرکز میتواند بر روی یک صدا، عبارت یا دعا، شئ، تصویر، آگاهی از خویشتن، نحوه تنفس، فرائض دینی و… صورت گیرد. هدف از این کار آگاهی از لحظه حال، رسیدن به آرامش، و کاهش استرس است.
مدیتیشن موجب ارتقای شخصیت و رشد روحانی و معنوی میشود.) برای رسیدن به حالت تعلیق خود استفاده میکنند تا بتوانند خود را نزدیکتر به شیوا، یکی از رب النوع هندو، نزدیک کنند. آن ها رسوم عجیبی از جمله خوردن گوشت، مدفوع و ادرار انسان دارند. خیلی مرموزند و هندیها به شدت از آنها میترسند. هندیها میگویند که آن راهبان میتوانند آینده را پیشبینی کنند، بر روی آب راه بروند و کارهای اهریمنی انجام دهند.
اعضای قبیله آگوری همچنین فکر میکنند که اگر خود را بدون هیچ پیشداوری در معرض مسائلی که دیگران تابو و آزار دهنده میدانند قرار دهند، میتوانند در مسیر رسیدن به روشنگری و روشنفکری قدم بردارند.
از رسوم طایفه آگوری میتوان به جویدن سرِ حیوانات زنده، رنگ زدن بدنشان بوسیله خاکستر اجساد آتش زده شده و همچنین انجام مدیتیشن در بالای اجساد اشاره کرد.
آنها در محلهای مرده سوزانی زندگی میکنند، جایی که گفته میشود رب النوع های «لرد شیوا» و «کالیما» در آنجا زندگی میکنند. تغذیهی آنها از بقایای چیزهایی است که دیگران در آنجا پرتاب میکنند.
در واقع مرگ و فرسایش این راهبان را احاطه کرده است. طایفه آگوری از متعلقات دنیوی اجتناب میکنند و اغلب برهنه راه میروند. منطق آنها نیز دوری از زندگی مادی و زمینی است و آنها تمایل دارند بدن را در خالصترین شکلش به نمایش بگذارند.
آگوریها پیشینهی خود را در قرن ۱۷ میلادی و شخصی به نام «بابا کینارام» جستوجو میکنند. گفته میشود که او ۱۷۰ سال عمر کرد.
نکتهای که خوب است در مورد شهرهای مقدس هند بخصوص «بنارس » بیان شود این است که این گونه شهرها محل خوبی برای گردشگری نیست. با توجه به باور هندوان، کسانی که به این شهرها میآیند با هدف دل کندن از دنیا و ناپاکیها و توجهات معنوی به این سفر آمدهاند لذا امکانات رفاهی، در حداقل قرار دارد و بسیاری از اعمالی که در آن جا انجام میشود برای یک غیر هندو غیر قابل درک و شاید غیر قابل باور باشد.