عنوان کتاب: اصول و مبانی روانشناسی با رویکرد سازگاری
نویسندگان: مهسا محمودی مشایی، پروانه احمدی مبارکه، فرخنده داشاب، نفیسه یزدانی
ویراستار: سید فخرالدین طاهرزاده موسویان
فهرست مطالب
روانشناسی چیست؟
انواع روانشناسی
کاربرد های روانشناسی
روانشناسی چه تاثیری دارد؟
مشکلات احتمالی در روانشناسی
تاریخچه روانشناسی
مکتب های روانشناسی
نظریه های روانشناسی
عوامل ذهنی
عوامل اجتماعی
رشد عواطف مرتبط با اخلاق
سازگاری
انواع سازگاری
تعاریف سازگاری اجتماعی
عوامل مؤثر بر سازگاری اجتماعی
مفهوم سازگاری
دیدگاه های نظری درباره سازگاری
دیدگاه تحلیل روانی
دیدگاه روانشناسی فردی
نظریه روانی- اجتماعی
نظریه زیستی- اجتماعی
نظریه یادگیری
نظریه یادگیری اجتماعی
دیدگاه روانشناسی شناختی
نظریه بافت گرا
خلاصه ای از کتاب:
روانشناسی چیست؟
روانشناسی مطالعه ذهن و رفتار است که شامل تأثیرات زیست شناختی، فشارهای اجتماعی و عوامل محیطی است که بر چگونگی تفکر، عملکرد و حس افراد تاثیر می گذارد. با استفاده از علم روانشناسی، روانپزشکان (متخصص اعصاب و روان) و روانشناسان به معالجه اختلالات روانی و شناخت روان انسان ها مشغول اند.به دست آوردن درک غنی تر و عمیق تر از روانشناسی می تواند به افراد کند تا بینشی نسبت به اعمال خود و نیز درک بهتری از دیگران دست پیدا کنند.
انواع روانشناسی
روانشناسی یک رشته علمی گسترده و متنوع است که شامل مطالعه اندیشه، رفتار، پیشرفت، شخصیت، احساسات، انگیزه و موارد دیگر می شود. در نتیجه، برخی از زیرشاخه های فرعی و شاخه های تخصصی پدیدار شده است. در زیر برخی از حوزه های اصلی تحقیق و کاربرد در روانشناسی آمده است:
- روانشناسی غیر طبیعیمطالعه رفتارهای غیرطبیعی و آسیب های روانی است. این شاخه تخصصی، بر تحقیقات و معالجه انواع اختلالات روانی متمرکز است و با روان درمانی و روانشناسی بالینی مرتبط است.
- روانشناسی زیستی (بیوسایکولوژی) بررسی می کند که چگونه فرایندهای زیست شناختی بر ذهن و رفتار تاثیر می گذارند. این شاخه، ارتباط نزدیکی با علوم اعصاب دارد و از ابزارهایی مانند MRI و PETاسکن برای بررسی آسیب های مغزی یا ناهنجاری های مغزی استفاده می کند.
- روانشناسی بالینیبر ارزیابی، تشخیص و درمان اختلالات روانی متمرکز است.
- روانشناسی شناختیمطالعه فرآیندهای فکری انسان از جمله توجه، حافظه، ادراک، تصمیم گیری، حل مسئله و فراگیری زبان است.
- روانشناسی قیاسیشاخه ای از روانشناسی است که به مطالعه رفتار حیوانات مربوط می شود.
- روانشناسی رشدیشاخه ای است که به بررسی رشد و نمو انسان در طول زندگی می پردازد و شامل توانایی های شناختی، اخلاق، عملکرد اجتماعی، هویت و سایر زمینه های زندگی می باشد.
- روانشناسی جنایییک رشته کاربردی است که با استفاده از تحقیقات روانشناسی و قوانین موجود، بر سیستم عدالت قضایی و کیفری متمرکز است.
- روانشناسی صنعتی – سازمانیزمینه ای است که از تحقیقات روانشناختی برای ارتقاء عملکرد کار و انتخاب کارمندان استفاده می کند.
- روانشناسی شخصیتیبر درک چگونگی رشد شخصیت و همچنین الگوهای افکار، رفتارها و ویژگی هایی که باعث منحصر به فرد بودن فرد می شود، تمرکز دارد.
- روانشناسی اجتماعیبر رفتار گروهی، تاثیرات اجتماع بر رفتار فردی، نگرش، پیش داوری، قابلیت انطباق در جامعه، پرخاشگری و مباحث مرتبط دیگر متمرکز است.
کاربرد های روانشناسی
بارزترین کاربرد روانشناسی در زمینه سلامت روان این است که روانشناسان از قوانین، تحقیقات و یافته های بالینی برای کمک به بیمار در مدیریت و غلبه بر علائم درگیری ذهنی و بیماری روانی استفاده می کنند. برخی از کاربردهای روانشناسی عبارتند از:
- تدوین برنامه های آموزشی
- ارگونومی (علم تلفیق کار و شرایط کار با ویژگی ها و نیازهای انسان)
- اطلاع رسانی در مورد سیاست های عمومی
- درمان سلامت روان
- افزایش بازدهی
- سلامت و رفاه شخصی
- تحقیقات روانشناسی
- کمک به خود (خودیاری)
- طراحی برنامه های اجتماعی
- پی بردن به چگونگی رشد کودک
گنجاندن همه کارهایی که روانشناسی در بر می گیرد، فقط در یک تعریف مختصر دشوار است. اما مباحثی از قبیل رشد، شخصیت، افکار، احساسات، عواطف، انگیزه ها و رفتارهای اجتماعی تنها بخشی از آنچه روانشناسی در پی فهم، پیش بینی و توضیح آن است را نشان می دهد.
روانشناسی چه تاثیری دارد؟
روانشناسی هم یک رشته کاربردی و هم دانشگاهی است که هم برای افراد و هم به طور کلی برای جامعه مفید است. بخش بزرگی از روانشناسی به تشخیص و درمان مسائل بهداشت روان اختصاص دارد، اما وقتی صحبت از تأثیر روانشناسی می شود تنها مانند نوک یک کوه یخی است که قسمت اعظم اثرات آن زیر دریاست.برخی از روش هایی که روانشناسی از طریق آن به افراد و جامعه کمک می کند، عبارتند از:
- افزایش درک ما در مورد چگونگی و چرایی رفتار مردم
- شناخت عوامل مختلفی که می توانند ذهن و رفتار انسان را تحت تأثیر قرار دهند
- شناخت موضوعاتی که بر سلامتی، زندگی روزمره و رفاه و آسایش تأثیر می گذارد
- بهبود ارگونومی (کارپژوهی) برای بهبود طراحی محصول
- ایجاد فضاهای کاری ایمن تر و کارآمدتر
- کمک به ایجاد انگیزه در افراد برای رسیدن به اهدافشان
- بهبود بهره وری و سودمندی
روانشناسان با استفاده از روش های علمی عینی برای درک، توضیح و پیش بینی رفتار انسان این کارها را انجام می دهند. مطالعات روانشناختی کاملاً سازمان یافته اند و با فرضیه ای شروع می شوند که بعدا به صورت تجربی مورد آزمایش قرار می گیرد.
مشکلات احتمالی در روانشناسی
سردرگمی زیادی در مورد روانشناسی وجود دارد. متأسفانه، این تصورات غلط در مورد روانشناسی تا حدودی به خاطر تصاویر کلیشه ای است که از روانشناسان در رسانه های عمومی وجود دارد و همچنین شاخه های شغلی برای کسانی که دارای مدرک روانشناسی هستند بسیار متنوع اند.
- کمک به ایجاد محل های کار سالم تر
- طراحی و پیاده سازی برنامه های بهداشت عمومی
- تحقیقات در مورد ایمنی هواپیما
- کمک به طراحی برنامه های فن آوری و کامپیوتر
- مطالعه زندگی نظامی و تأثیر روانی جنگ
مهم نیست که روانشناسان در کجا کار می کنند، هدف اصلی آن ها این است به توصیف، توضیح، پیش بینی رفتار انسان و تأثیرگذاری بر آن کمک کنند.
تاریخچه روانشناسی
روانشناسی در ابتدا هم از فلسفه و هم از زیست شناسی به وجود آمد. مباحث مربوط به این دو موضوع به زمان متفکران پیشین یونانی، از جمله ارسطو و سقراط بر می گردد.کلمه “روانشناسی” خود از واژه یونانی psyche روان گرفته شده است که در معنای واقعی کلمه به معنی “زندگی” یا “جان” است.
معانی مشتق شده از کلمه شامل “روح” یا “خود” است.ظهور روانشناسی به عنوان یک حوزه مطالعاتی جداگانه و مستقل هنگامی به وجود آمد که Wilhelm Wundt اولین آزمایشگاه روانشناسی تجربی را در سال ۱۸۷۹ در لایپزیگ (Leipzig)آلمان تأسیس کرد.در طول تاریخ روانشناسی، مکاتب فکری مختلفی برای توضیح ذهن و رفتار انسان شکل گرفته اند. در برخی موارد، بعضی از مکاتب فکری برای مدتی بر رشته روانشناسی تسلط یافتند.
مکتب های روانشناسی
در زیر برخی از مکتب های مهم تفکر روانشناسی آمده است.
- ساختار گرایی: ساختارگرایی وونت و تیچنر نخستین مکتب فکری بود، ولی مکاتب دیگر نیز مدت کوتاهی بعد از آن شروع به ظهور کردند.
- عملکرد گرایی: روانشناس و فیلسوف قدیمی ویلیام جیمز به مکتبی از اندیشه به نام عملکرد گرایی علاقه مند شد که توجه آن به هدف آگاهی انسان و رفتار او معطوف بود.
- روانکاوی: دیری نگذشت که این مکتب های فکری اولیه جای خود را به چندین رویکرد غالب و تأثیرگذار در روانشناسی دادند. روانکاوی زیگموند فروید بر چگونگی تأثیر ذهن ناخودآگاه بر رفتار انسان متمرکز بود.
- رفتارگرایی: مکتب فکری رفتاری از نگاه به تأثیر عوامل درونی بر رفتار فاصله گرفت و سعی داشت روانشناسی را به مطالعه رفتارهای قابل مشاهده تبدیل کند.
- روانشناسی انسانی: بعداً رویکرد اومانیستی (انسان گرایی) بر اهمیت رشد شخصی و خودشناسی متمرکز شد.
- روانشناسی شناختی: تا دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، انقلاب شناختی جرقه شروع تحقیقات در مورد فرآیندهای ذهنی درونی مانند تفکر، تصمیم گیری، سیر یادگیری و پیشرفت در زبان و حافظه را زد.
هرچند که این مکتب های فکری گاهی به عنوان گروه هایی که باهم رقابت می کنند تلقی می شوند، اما همه دیدگاه ها در درک ما از روانشناسی نقش داشته اند.
نظریههای روانشناسی
همانگونه که در مقدمه بیان شد نظریههای روانشناسی اخلاق را بر اساس مبینهای اصلی آنها در تبیین اخلاق؛ یعنی عوامل زیستی، عوامل ذهنی و عوامل اجتماعی در قالب سه دستۀ زیر مرور میکنیم.
عوامل زیستی(طبیعت و ارگانیسم)
ارتباط با طبیعت و رشد اخلاقی
ارگانیسم یا بدن انسان بخشی از طبیعت است ولی چنان فاصلهای بین طبیعت و انسان ایجاد شده است که گویا آدمی این مام و زادبوم خود را فراموش کرده است. برای انسان امروزی، تقابل انسان با طبیعت واقعیتر از رابطۀ ارگانیک انسان و طبیعت است. به همین دلیل، ایجاد رابطۀ ارگانیک با طبیعت یکی از دغدغههای مهم بشر شده است. طبیعت یکی از عرصههای مهم اخلاقورزی انسانهاست و تجربههای ناشی از مواجهۀ با این عرصه، بر اخلاقورزی انسانها در عرصههای ارتباطی دیگر، اثر میگذارد. چگونگی ارتباط انسان با طبیعت و تأثیر آن بر ویژگیهای اخلاقی انسانها، بهانۀ پژوهشهای نظری و تجربی فراوانی در بستر مطالعات رشد اخلاقی بوده است.
اگرچه نظریههایی که در تبیین اخلاق، بر متغیرهای طبیعی و زیستی متمرکز میشوند عمدتاً برداشتی تنکمایه از اخلاق و اخلاقیات دارند ولی تأثیر ارتباط با طبیعت بر رشد اخلاقی هم از منظر استدلال اخلاقی و هم از منظر احساسات و هیجانات اخلاقی از قبیل همدلی، همدردی، نوع دوستی، پرخاشگری و… مورد توجه محققان قرار گرفته است و از این طریق روشنگریهایی به دست آمده است.
تحقیقات این حوزه بر روابط افراد انسانی با مناظر طبیعی، حیوانات خانگی، زیستبومها و حیات وحش و … متمرکز میشوند.
اصولاً نظریههای اخلاقی برای سلامت جسمی و روانی انسان اهمیت اساسی قائل میشوند. معمولاً شرحی از آنچه سبب افزایش سلامت جسمانی و روانی انسان میشود برای یک نظریه اخلاقی ضروری است. ارتباط با طبیعت نیز یکی از عوامل تقویت سلامت جسمانی و روانی انسان است. عمدتاً متغیر واسط تأثیر طبیعت بر رشد اخلاقی، همین سلامتی جسم و روان انسانهاست. تعبیر رایج عقل سالم در بدن سالم بیانگر همین تلقی است. بدن سالم به عنوان بخشی از طبیعت، رابطۀ ارگانیک و فطریاش را با طبیعت، مواظبت و مراقبت میکند. این ارتباط، تنها رابطه با طبیعت زنده و حساس را شامل نمیشود بلکه طبیعت غیر زنده را نیز در بر میگیرد.
میزانی از نشاط و شادابی انسانها محصول تعامل مناسب با طبیعت است. تحقیقات مختلف نشان میدهد بیمارانی که در اتاقهای دارای مناظر طبیعی بستری میشوند در مقایسه با بیمارانی که در اتاقهای فاقد منظرۀ طبیعی هستند مدت کوتاهتری در بیمارستانها می مانند و زودتر ترخیص میشوند و پس از جراحی، موارد کمتری از عوارض سر درد، تهوع و … دارند.
«هنگامی که حیوانات به زندگی افراد سالخورده با بیماری مغزی مزمن (به دنبال بیماری آلزایمر یا تصلب شرایین) وارد میشوند، این بیماران بیشتر لبخند میزنند یا میخندند، نسبت به مراقبان خود خصومت کمتری نشان میدهند و دارای ارتباط اجتماعی بیشتری میشوند. تعدادی از مطالعات نیز نشان میدهند که کودکان از طریق تعامل با حیوانات (مانند سگ، گربه، پرنده، دلفین، یا حتی لاک پشتهای کوچک) تمرکز حواس، تعامل اجتماعی، عواطف مثبت و قدرت گفتاری بیشتری مییابند. (کان، 1389: 745 – 746) و اینگونه تعاملات به افزایش سلامتی جسمی و روانی کودکان میانجامد.
ارتباط کودکان با حیوانات خانگی به افزایش احساس همدردی و همدلی آنها میانجامد. کودکان با حیوانات دوست میشوند و نوعی احساس اخلاقی از حیوانات در ذهن آنان ایجاد میشود. آنها یاد میگیرند که حیوانات، حالات ذهنی خود را دارند و میتوانند احساس درد و لذت کنند. از این رو نمیتوان هرگونه رفتاری با آنان داشت. بر اثر تداوم اینگونه روابط، احساسات همدلانه درون افراد جایگیر میشوند و در ارتباط با انسانها نیز نمود پیدا میکند.
«کودکان کم سن به تدریج درک میکنند که حیوانات چهار ویژگی از خود بروز میدهند که در بسیاری از تعاملات گوناگون ثابت باقی میمانند: عاملیت[1] (سگ تصمیم به خوردن غذا میگیرد و مطابق این تصمیم عمل میکند)، عاطفه (ظاهراً سگ از بازی با کودک لذت میبرد)، سازگاری(سگ میتواند حرکات خود را در واکنش به اعمال کودک هماهنگ سازد) و استمرار (تعاملات مکرر سگ تبدیل به رابطهای منظم با کودک میشود)».(همان: 732)
این برداشت از حیوانات در نزد کودکان به این تصور میانجامد که حیوانات موجوداتی اجتماعی و قابل تعامل هستند و میتوان به آنها به منزلۀ پشتوانههایی قابل اتکا نگریست. نِلسون مینویسد یکی از «مهمترین و در عین حال ناشناختهترین عملکردهای حیوانات خانگی ـ از سگها تا ماهیهای قرمز ـ برای کودکان، صرفاً حضور آنان است. نزدیکی زنده و توأم با واکنش آنها سبب میشود که کودکان کمتر احساس تنهایی کنند و این کاری است که اسباببازیها، بازیها، تلویزیون و ویدئو و حتی رسانههای تعاملی قادر به انجام آن نیستند».(کان، 1389: 731)
کودکان به دلیل تعامل با حیوانات، دامنۀ توجه خود را افزایش میدهند و بدین طریق رفتار خصمانه و پرخاشگرانۀ آنان کاهش مییابد و در عوض رفتار همیارانۀ آنها بیشتر میشود. در بسیاری از تحقیقات نوعی همبستگی میان چگونگی رفتارهای کودکان با حیوانات و رفتار آنان با انسانها در موقعیتهای اجتماعی مختلف دیده شده است. کودکانی که در خانه، برخورد بدی با حیوانات دارند معمولاً در موقعیتهای گوناگون با کودکان دیگر نیز رفتار خشونت آمیزی دارند و بالعکس.
مورد دیگری که مورد توجه محققان قرار گرفته است ارتباط انسان با حیات وحش است. حیات وحش بستر شکوفایی انسان است. برخی از محققان نه تنها بر منافع جسمانی و روانی ارتباط با طبیعت، متمرکز شدهاند، بلکه تأکید کردهاند که انسانها در همراهی با حیات وحش؛ یعنی حیوانات وحشی و مناظر وحشی به بلوغ دست مییابند و این ارتباط با طبیعت، هنوز هم یکی از نیازهای اساسی بشر است. اهمیت این ارتباط از مقایسۀ آن با ارتباط با حیوانات اهلی و خانگی به دست میآید. حیوانات اهلی در خدمت انسان و تحت کنترل اویند و متواضعانه و وفادارانه بنا به خواستۀ او عمل میکنند.
در مقابل حیات وحش و حیوانات وحشی احساس عظمت و ترس آدمی را بر میانگیزند و در این تعامل، افراد انسانی امکان خودیابی و خود نظمدهی مییابند. ترس، یک جنبه از تجربۀ انسان در مورد حیات وحش است. مردم برای کسب موفقیت، معمولاً به دنبال کاهش تعاملات هراسانگیز در زندگی خود هستند، امّا با این کار سلامتی خود را مختل میکنند. زیرا ترس از طبیعت با ترس از انسانها و محیط ساختۀ بشر متفاوت است. تجربۀ ترس از طبیعت بخشی از عملکرد سالم روانی انسانها را تشکیل میدهد، ولی کودکان امروزی در محیطی بزرگ میشوند.
که از پیش استحاله شده است، و همین شرایط را مبنای تصور خود از یک محیط معمولی و سالم قرار میدهند و با آمدن هر نسل، میزان استحالۀ محیط افزایش مییابد، امّا هر نسل در دوران جوانی خود این شرایط را به عنوان شرایط طبیعی و معمولی تلقی میکند. و این امر به نابودی تجربۀ بشر از تعامل با اکوسیستمهای غنی میانجامد که به صورت چرخهای، بسیاری از منابع محیطی در دسترس بشر را تحلیل میبرد و تجربۀ خاص بشر از ارتباط با طبیعت بکر و وحشی را نابود میکند.
بدینترتیب تعامل با طبیعت یکی از محملها و سازوکارهای اخلاقی شدن انسانها محسوب میشود. رشد اخلاقی کودکان از طریق تعامل با طبیعت، باعث توسعۀ اخلاقیات در روابط بین انسانها و روابط آنها با طبیعت میشود. کودکان از طریق تعامل با حیوانات، حس همدردی را در خود شکل میدهند و مفاهیم ارتباط متقابل و توجه به دیگران را در ذهن خود ایجاد میکنند و یاد میگیرند در مورد ارتباط با طبیعت از دیدگاه اخلاقی استدلال کنند. ارتباط کودکان با جنبههای وحشی طبیعت، امکان شکلگیری درک اخلاقی در مورد خودمختاری و خودنظمدهی را فراهم میکند.
خاستگاههای زیستی رفتارهای اخلاقی
انسانها طبیعتاً موجوداتی اخلاقی؛ یعنی موجوداتی دگرخواه و نوعدوست هستند و این محیط انسانی و اجتماعی است که این استعداد و ظرفیت را شکوفا یا سرکوب میکند. این نوع اخلاقورزی عطیهای زیستی و طبیعی است. بعضی نظریهها و تحقیقات بر روابط میان عوامل زیستی و احساساتی چون همدردی، همدلی و نوعدوستی متمرکز میشوند. در این نظریهها همدلی و مفاهیم مرتبط با آن همچون همدردی، شفقت، نوعدوستی به وضوح با فرآیندهای زیستی مرتبط میشوند.
اگوستکنت معتقد بود تمایلات اجتماعی بشر را تنها به وسیلۀ یک کیفیت ذاتی میتوان توضیح داد؛ در تقابل با خودخواهی، کنت، این غریزه را دگردوستی مینامید و آن را خصیصه ذاتی طبیعت بشر محسوب مینمود. وی اولین کسی بود که دلیرانه ادعا نمود که همین تمایل در جانوران نیز وجود دارد(کروپتکین، 1924). از نظر او در حیوانات اجتماعی نیز میتوان تمایلات اخلاقی را مشاهده نمود.
زیستشناسان و زیستشناسان اجتماعی داعیهداران این عرصهاند. ژنها، آناتومی عصبی، هورمونها و خلق و خو از متغیرهای مستقل این دسته از محققان هستند. نوعدوستی خویشاوندی و نوعدوستی متقابل از جملۀ متغیرهای وابستۀ این تئوریهاست.
وجود رفتارهای نوعدوستانه، تنگنای عمدهای برای نظریههای تکامل ایجاد میکند. چگونه رفتارهای نوعدوستانه میتواند شکل بگیرد، درحالیکه سلامتِ شخصی را که درگیر آن رفتار است کاهش میدهد. نظریههای اولیه تلاش کردند تا با تقلیل رفتارهای مراقبتآمیز به سطح اعمال خودخواهانه؛ یعنی با بازتعریف نوعدوستی به خودمحوری این مسئله را حل کنند.
این دسته نظریهها مدیون تلاشهای ای.اُ.ویلسون است. ویلسون، با این پرسش اساسی که انتخاب طبیعی چگونه میتواند نوعدوستی را که بنا به تعریف به سلامت شخص لطمه میزند، تأیید کند؟ «اصطلاح انتخاب خویشاوندی برای تبیین وجود نوعدوستی در گونههای مختلف حیوانات به کار میرود. به گفتۀ ویلسون، شبکهای از افراد که از طریق خویشاوندی با یکدیگر مرتبطاند، در یک جمعیت با یکدیگر همکاری میکنند.
در اعمال نوعدوستانه با هم مشارکت میکنند و بدینسان، میانگین سلامت ژنتیکی کل شبکه افزایش مییابد ـ حتی اگر چنین رفتاری سبب کاهش سلامت فردی برخی از اعضای این گروه شود. این فرضیه وجود دارد که درصد ژنهای مشترک، عامل تعیینکننده مهمی در بروز نوعدوستی در میان اعضای یک گونه است. به طوری که نوعدوستی بیشتر معطوف به خویشاوندان نزدیک است تا خویشاوندان دورتر یا گونههای غیرخویشاوند.(هاستینگز و همکاران، 1389: 775 ـ 776).
بعضی زیستشناسان اجتماعی معتقدند که نوعدوستی در میان اعضای یک گونه که به لحاظ ژنتیکی با یکدیگر ارتباط ندارند (نوع دوستی متقابل)، سبب افزایش احتمال تولید مثل و بقای آن گونه میشود. سابِرو ویلسون (1998) تحقیقات صورت گرفته پیرامون گونههای اجتماعی را بررسی و پارهای الگوهای ریاضی تدوین کردهاند که نشان میدهد احتمال بقای گروه در صورتی بیشتر است.
که برخی اعضای آن گروه نوعدوست باشند، حتی تا حدّ فداکاری، مثلاً با دور کردن مهاجمان از سایر اعضای گروه، فرد نوعدوست میتواند بقای اکثر اعضای گروه را تضمین کند، حتی اگر خود فرد از بین برود. بر عکس، در گروهی که صرفاً شامل افراد غیر نوعدوست باشد، عضو خودخواه در تلاش برای حفظ خود و ارائۀ اهداف جایگزین، ممکن است مهاجمان را به سمت سایر اعضا هدایت کند و بدینسان، هم احتمال بقای خود و هم احتمال مصدومیت و کشته شدن تعدادی از اعضای گروه را افزایش دهد.
در گروه اجتماعی نخست، ویژگی نوعدوستی میتواند در طول نسلها حفظ شود، به شرط آنکه در قالب یک ژن نهفته رمزگذاری شود به گونهای که از بین رفتن یک فرد نوعدوست اصیل در گروه، احتمال تولد افراد نوع دوست از اعضای اصیل باقیمانده در گروه را کاهش ندهد. در طول چندین نسل، گروه اجتماعی دارای ژن نهفته نوع دوستی با سرعت بیشتری رشد میکند و در مقایسه با گروه فاقد این ویژگی، احتمال موفقیت بیشتری دارد».(همان: 777).