عنوان کتاب: برای ازدواج زن بودن را تمرین کنیم
نویسنده: فاطمه نیک سیرت
کتاب برای ازدواج زن بودن را تمرین کنیم نوشته فاطمه نیک سیرت میباشد. در این کتاب اعتماد به نفسی که لازم میباشد برای بانوان را میرساند و کمک میکند که برای زندگی های مشترک تجربیات کسب کرده و در زندگی زناشویی نیز از این تجربیات استفاده کنید.
چکیده ای از کتاب:
بخش اول: چه اتفاقی افتاد که زنانگی ام زیر سؤال رفت؟
جامعه امروزی ما مرد محور است. زنان نیز تا آنجا که شبیه مردان باشند، پاداش میگیرند، اما نه به همان اندازه. در درون جامعه مردسالاری، هر چه مادر بیشتر در چارچوب محدودکننده نقشهای جنسی و احساس عمیق حقارت زنان قرار بگیرد، میزان تلاش دختر او در جداشدن از مادر خود، بیشتر خواهد بود. حقیقت این است که مادران ما و مادران مادران ما، مانند زن سرنوشت در تصویری که توسط مردان به آن ها فرافکنی شده اسیر بودهاند. اکنون وظیفه باز کردن و شفا دادن زخمهای زنانه آنها به دخترانشان سپرده شده است.
بخش دوم: چه اتفاقی افتاد که فکر کردم باید مرد باشم؟
بسیاری از زنان بسیار موفق، دختران پدر محسوب میشوند، زیرا آن ها در جستجوی کسب تأیید و قدرت آن الگوی اولیه مردانه هستند. احساس خوب زن از بلندپرواز بودن، قدرت داشتن، پول درآوردن و داشتن رابطه موفق با یک مرد، از رابطه او با پدرش ناشی میشود.
بسیاری از زنان موفق پدرانی داشتهاند که استعداد آنها را پرورش داده و باعث شدهاند تا از کودکی احساس جذابیت و دوست داشتنی بودن کنند. این پدران هستند که میتوانند به بهترین وجه قابلیتهای سالم را در دختران خود پرورش دهند. برخی از زنان موفق نه تنها سعی میکنند از پدر تقلید کنند، بلکه آگاهانه تصمیم میگیرند شبیه مادر خود نباشند. در مرحله دوم، زن آرزو دارد با مردانگی همذاتپنداری کند یا بوسیله مردانگی نجات داده شود.
این دوره مهمی در رشد “خویشتن” زن است. زن قهرمان دنبال الگوهایی میگردد تا بتوانند گامها و مراحل این مسیر را به او نشان دهند. می توان گفت بیشتر زنان با شبیه مردان شدن یا با محبوب مردان شدن در پی اقتدار میروند؛ اما این امر میتواند بسیار زیانبار باشد، زیرا اگر زنی بیاندیشد که خارج از آینه توجه مردان یا تعریف شدن از سوی مردان وجود خارجی ندارد، صدمه میبیند.
یک زن جوان ممکن است در حالیکه از درون روان خود زخم خورده و خونریزی دارد، در بیرون موفق به نظر برسد. بسیاری از زنان جوان به علت ترس درونی از تحقیر شدن، به کمالطلبی عادت کردهاند و بیش از حد تمایل دارند که همهچیز را جبران کنند، چون آنها با مردان متفاوتند. برخی از زنان بسیار مفتخرند که قادرند مانند مردان فکر کنند، با آنها رقابت کنند و در بازی خودِ مردان، آنها را شکست بدهند.
این زنان قهرمان میشوند، اما بسیاری از آنها به طور آزاردهندهای احساس میکنند که کاری که انجام میدهند هرگز کافی نیست. بخشی از جستجوی زن قهرمان این است که نقش خود را در دنیا پیدا کند. این جستجو همان چیزی است که او را قادر میسازد تا هویت خود را بیابد. هرچند راهی دراز برای کسب برابری جنسیتی و نژادی پیشرو است، اما باید دانست زمانی که دختران خردسال در خانوادههایی بزرگ میشوند که برای ارزشهای زنانه ارزش قائلاند، در آینده خانوادهها و روابط اجتماعی سالمتری ایجاد خواهند کرد.
بخش سوم: قانونی که میگوید برای قوی بودن یک مرد، زن باید ضعیف باشد!
در سفر قهرمانی، زن ممکن است با مشکلات و ناملایماتی روبهرو شود. اتفاقاتی که باعث می شود تحمل، پایداری، عزم، اراده و توانایی زنرا برای دیدن محدودیتها به محک آزمون بگذارند. لذا سفر قهرمانی سفر ترسوها نیست؛ این سفر برای حفر اعماق وجود شهامتی عظیم میطلبد. در طول این سفر از زنان انتظار میرود که نیازهای وابستگی دیگران را برطرف کنند و از کودکی طوری تربیت میشوند که این نیازها را پیشبینی کنند.
با این حال اگر زنی از دیگران درخواست کمک کند، هم از سوی دیگران و هم از نظر خودش فردی پرتوقع، محتاج و وابسته شمرده میشود، اما در حقیقت او صرفاً نیازهایی دارد که از سوی شوهر، نامزد، دوست و فرزندش برطرف نشدهاند. برخی از زنان نیز خود را وابسته نشان میدهند تا “خویشتن” همسر را بزرگ کرده و از او حمایت کنند. قانون نانوشتهای میگوید برای اینکه شوهر قوی باشد، زن باید ضعیف باشد. زنانی که به موقعیتی بالاتر جایگاه مادر خود میرسند احساس گناه و اضطراب شدیدی میکنند.
جامعه از مردان انتظار دارد از زن مراقبت کنند و نگذارند خود او راه سفر را در پیش بگیرد و مردان نیز این انتظار جامعه را میپذیرند. حسِ ارزشمندیِ مرد، با نجات دادن زن افزایش مییابد. زنان همواره در حال انتظار هستند و برای انتظارکشیدن پرورش یافتهاند. زن قهرمان باید شهامت این را داشته باشد که از همسرش اسطورهزدایی کند و مسؤولیت زندگی خود را بعهده بگیرد.
بخش چهارم: برای همه، همه چیز و همه کس شده ام.
زن قهرمان یادگرفته که بازیگر خوبی باشد، بنابراین وقتی احساس ناراحتی میکند، به سوی مانع بعدی میتازد: گرفتن مدرک تحصیلی جدید، منصب و مقام معتبرتر، نقل مکان، ازدواجی دیگر یا فرزندی دیگر. این نیاز وسواسی برای مشغول بودن و مولد ماندن مانع از آن میشود که زن احساس خسران و زیان فرآیندها را تجربه کند. او فراموش میکند که چگونه “نه” بگوید، میخواهد برای همهکس همهچیز باشد. این وجه مذکر اوست که هرگز به او اجازه استراحت نمیدهد.
او احساس ستمدیدگی میکند، اما نمیداند منشاء آن قربانی شدن چیست. لازمه کشف موهبت موفقیت درونی، فدا کردن پندارهای نادرست از کارهای قهرمانانه است. او میتواند بگوید “من همه چیز نیستم و من کافی هستم.” به این ترتیب زن موجودی واقعی، گشوده، آسیبپذیر و نسبت به بیداری روحی و معنوی حقیقی، پذیرا میشود.
بخش پنجم: زنان قوی نه می گویند!
وقتی زنان نه میگویند عواطف پیچیدهای را به طور همزمان تجربه میکنند که احساس پوچی یکی از آن هاست و اینکه شاید پیروی از مسیر آشکار پیشرفت حرفهای در حد و اندازه آنها نباشد. وقتی زنی از انجام دادن کارها دست میکشد، یاد میگیرد که چطور فقط باشد. “بودن” تجمل نیست، انضباط است. “بودن” شهامت میخواهد و فداکاری میطلبد. زنان به این علت نمیتوانند نه بگویند که احساس انتخاب شدن برای آنان خیلی خوب است، اما باید بدانیم وقتی به مردسالاری پاسخ منفی میدهیم، چه اتفاقی میافتد. به لحاظ استعدادی میتوان گفت کمکم به فضای روحی الههای قدم می گذاریم که آنجا قدرت و شور و عشق زنانگی در جهان زیرین نهفته مانده و به مدت پنج هزار سال دور افتاده و بلااستفاده مانده است.
بخش ششم: افسردگی مقدس؛ چگونه در افسردگی نمانیم.
یکی از مراحلی که در طی سفر قهرمانی زن روی میدهد، به اصطلاح هبوط است؛ یعنی سفر به سرزمین تاریک روح، جهان زیرین. زنان اغلب زمانی هبوط میکنند که نقش خاصی برای آن ها به پایان میرسد. زنی که هبوط خود را آغاز کرده، در نظر مردمان دنیای بیرون زنی در خود فرورفته، غمگین و دستنیافتنی به نظر میرسد.
در حقیقت وارد دورهای از انزوای عمدی میشود و به اعماق درون خود میرود تا بخشهایی از وجود خود را که موقع طرد مادر و خُرد کردن آینه زنانگی از او جدا شدهاند، باز پس بگیرد. این سفری مقدس است، اما متأسفانه در فرهنگ جامعه ما معمولا به عنوان افسردگی از آن یاد میشود که لازم است آن را با دارو درمان کرد و هر چه سریعتر از بین برود.
این دوره هبوط مثل دوره بارداری آرامی است که طی آن زن لایههای همذاتپنداریاش با آگاهی از خویشتن را میتراشد و دور میریزد و به حالتی از دانش ازلی جسم/ذهن باز میگردد. اگر یک زن بتواند هبوط خود را به تشرفی آگاه بدل کند، لزومی ندارد در تاریکی گم شود.