عنوان کتاب: دیوان روشنا
نویسنده: فاطمه (روشنا) نجفی
عشق سرآغاز هستی به سان شعله ای در افلاک وجود میچرخد و میچرخد تا نظاره گر باشد در سرزمین پهناور وجود.
مجموعه شعر دیوان روشنا اشعاری دلپذیر از شاعری تواناست که با بیانی موزون و شیوا به ترسیم عشق و زندگی می پردازد.
روزی بسراغت خواهم آمد.
گرچه دیر،اگرچهپیر…
خواهمآمد.
دریکشبمهآلودبارانی…
کنارپنجرهیاتاقت…
بسانپرندهایسبکبالخواهم نشست…
شادیهایترانظارهگرخواهمبود…
توگوییخوابمیبینی.
ناممراصدامیزنی.
دانههایاشکبررویقلبممینشیند.
وهرقطرهبهقطرهیباراننگاهترا…
بوسهبارانمیکنم.
کتابدلتنگیهایمرا…
صفحهبهصفحهبرایتورقمیزنم.
تودوبارهبهدروغ،واژههارابهممی بافی..
تا رویبامعشق،بازعاشقترمکنی.
ومنخیمهعشقرابهآتشمیکشم.
چرابیمنزندهای!؟
نام اثر: قطار دلتنگی
نگاه کن!
دفترشعرم را…
مچاله کردهام
دگرهیچنخواهمنوشت
از عشقرویبرگرداندهام
درایستگاهبغضبهانتظار
سوتقطاردلتنگینشستهام
صدایشنزدیکترکهمیشود
شتابزده،باپایپیادهسوارشمیشوم
تونیستی!
واگنعشقخالیست…
و،کوپهیخاطراتبهسوکنشستهاست.
ناماثر: غمروزگار_ بداهه
دلگیرمزخلایق
روزگارانمخوشنیست
زاییدهیدردم
چلچراغقلبم
روشن…
بهدهلیزنگاهتونیست.
ناماثر:جنگلبانتنها
نمیدانمتوسفرکردهای
یاسقفآسماندلمنگریاناست
منجنگلبانآوارهتنهاییهستم
کهبهجستجویقطبنماینگاهتو
شمعچشمانمروبهخاموشیست
و،دیرزمانیستسفرهگریههایمرا…
لابهلایدرختانسیاهدلتوپهنکردهام
سکوتجنگلدلم،تورابهمهرمیخواند
هربامدادتاشامگاه
عشقرا…
بسویتتیراندازیمیکند
اما؛تودرقلعهغرورخویش
ناماثر:جنگلبانتنها
نمیدانمتوسفرکردهای
یاسقفآسماندلمنگریاناست
منجنگلبانآوارهتنهاییهستم
کهبهجستجویقطبنماینگاهتو
شمعچشمانمروبهخاموشیست
و،دیرزمانیستسفرهگریههایمرا…
لابهلایدرختانسیاهدلتوپهنکردهام
سکوتجنگلدلم،تورابهمهرمیخواند
هربامدادتاشامگاه
عشقرا…
بسویتتیراندازیمیکند
اما؛تودرقلعهغرورخویش
بخوابطولانیرفتهای
کاش!…
لحظهایدلتاقیانوسیمیشد
و،باقایقعشقتپارومیزدی
بسویقلببیتابمن
آنساننگاهعاشقانهات
محتوایغزلهایممیشد.
ناماثر:سیارهنگاهتو_بداهه
خوابمنمیبرد
گمکردهام
درونسینهامسیارهنگاهترا…
کیهانغصههایمروایتگراست.
ناماثر: یادتو
ز یادت نخفتهام
ای مرا برده ز یاد
طبع شعرم
دگر نمیچکد
توشاهبیت
غزلهایم بودی
حریف واژهها نمیشدم
بگو!
بیتو با دفتر شعرم چه کنم
سپید مانده ز عاشقانهها خالیست.
ناماثر: معماینهان بهترکی
اورییمده بیر گیزلین
تاپاجام واردی منیم
سئوگیلیم!
تحجه سَن سَن
سن جانیم دا منیم
گونشیم سَن
آییم سان سَن منیم
عشقیم سََنَ
دریا لار قدریدی مارالوم
گئل؛ گوزیم یولدا قالوپ
سَنَ گلیم؛ جیرانوم سان منیم
به فارسی
در دل معمای نهان دارم من
محبوبم!
تنها تویی تو در جانم
خورشید منی تو
ماه منی تو
ستارهام تو
عشقم ز تو
به وسعت دریاهاست جانا!
بیا که چشم براهم گل من
آهوی منی تو
ناماثر: ساحل امن
دیر زمانیست اسکله نگاهم را…
دوختهام به جزیره آبی چشمانت
اما امواج پرغرور قلبت سرکشی میکند
من محتاج ساحل امن آغوش توام
سنگ فرش کن دریای احساست را
تا امتداد آسمان دل من
ناماثر: مشق امشب
مینشینم بهنگام غروب
لب حوض تنها
مینویسم در مشق