عنوان کتاب: روش شناسی علم مدیریت
نویسندگان: کریم رضائی زاده، مجتبی عسکری، علی محمودی، مهدی غظنفری
کتاب روش شناسی علم مدیریت (پست مدرن، اثربخشی، استفاده از ابزار سلطه) نوشته کریم رضائی زاده، مجتبی عسکری، علی محمودی، مهدی غظنفری میباشد. این کتاب از سه فصل فصل اول: پست مدرن و فصل دوم: اثربخشی و فصل سوم: استعاره ابزار سلطه تشکیل شده است. این کتاب زیبا را به علاقمندان کتاب
مدیریت و اقتصاد پیشنهاد می کنیم.
چکیده ای از کتاب:
فصل اول
پست مدرن
چارچوب و موضوعات کلی تفکر پست مدرن
دو رویکرد اصلی نسبت به پست مدرنیسم وجود دارد که تفاوت چشمگیری با یکدیگر دارند. یکی از آنها پست مدرنیسم یا پست مدرنیته را دورهای از زمان میداند که به لحاظ تاریخی پس از دوره مدرنیست قرار گرفته است. دیگری دیدگاه فلسفیتر اتخاذ کرده و پست مدرنیسم را شیوهای نو برای نگاه به عالم، و یک فلسفه جدید قلمداد میکند (مکولی و دیگران، 2007/ 1396، ص 338).
کسانی که نگاه پست مدرنیست برمیگزینند مانند کسانی که طرفدار نگاه نمادین هستند به واقعیتی که به صورت عینی قابل تعریف باشد، ایمان ندارند. به زبان شناختشناسانه، دانستن از منظر آنها در بهترین حالت نوعی امر دمدمی و فرّار است که متحمل تجدیدنظر پیدرپی میشود.
دانستن در بدترین حالت امری ناممکن، نوعی هیولا یا دروغ شاخدار است. پست مدرنیستها براساس ایدههای اقتباسی از فلسفه پساساختارگرا و نظریه نقد ادبی، بر این باور هستند که چون زبان نمیتواند معنا را ثابت نگه دارد و همیشه و همه جا سرگردان است، ما باید دست از جستجوی حقیقت برداریم و نسبت به هر نوعی از ادعاهای دانشی مردد باشیم (هچ، 2013/ 1398، ص 95).
به جای اینکه در جستجوی تبیین یا فهم باشد، نقد و سایر شکلهای علم مدیریت ارزیابی نقادانه (موشکافانه) را ارائه میدهد. پست مدرنیستها ارزیابی نقادانه را هم به عنوان بدیلی برای تبیین و فهم و هم برای تحریک بازاندیشی و آگاهی بیشتر درباره دلالت معنوی و اخلاقی اداره کردن، سازماندهی و نظریهپردازی هر نگاه ارائه میدهند. پست مدرنیستها با ترویج آگاهی و معرفت درباره قدرت و کاربردهایش سوءاستفادههای آن از سوی دیگر امیدوار هستند.
که الهامبخش رهایی بخشی از استیلای اعمال سازماندهی مدرنیستی مانند سلسله مراتب باشند. آثار علمی آنها برمبنای همدلی عاطفی و ارزیابی نقادانه (موشکافانه) زیبایی شناختانه ساخته میشود تا ایستادگی در برابر هر و همه نوع علم مدیریت حصاری مقابل آزادی بشر را افزایش دهد (هچ، 2013/ 1398، ص 39).
مدرنیسم یا مدرنیته پس از عصر روشنگری در اروپا گسترش یافت و انسان غربی به عقل خود بیشتر اعتماد پیدا کرد که بعضی از ویژگیهای آن: اعتماد به توانایی عقل انسان و علم برای معالجه، تأکید بر مفاهیم پیشرفت، طبیعت و علم مدیریت تجربههای مستقیم، مخالفت آشکار با مذهب، اومانیسم، روششناسی تجربی و پوزیتیویسم میباشد.
در سالهای اخیر حرکتی علیه آزادی و عقل شکل گرفته است که نه تنها در هنر معماری و ادبیات، بلکه به علومی نظیر حقوق، اخلاق، سیاست، جامعهشناسی و اقتصاد نیز سرایت کرده و به پست مدرنیسم علم مدیریت شهرت یافته است. تعریف پست مدرنیسم به «پایان مدرنیسم» صحیح نیست، بلکه نقد مدرنیسم و تداوم جریان آن است؛ لذا کلمه «Post» به معنی «تداوم یک جریان» است (نوذری، 1379). کسی که امروز به تفکر پست مدرن روی میآورد مخالف مدرنیته نیست، بلکه آن را قابل نقد میداند (داوری، 1382).
پست مدرنیسم یکی از مهمترین نگرههای فکری در اواسط قرن بیستم به این سو است. اما انکار مدرنیته، رسالت پست مدرنیسم نیست، چرا که اندیشهی پست مدرن هرچند در نقد آن آمده، ولی قصد انکار آن را ندارد (زاهد، 1392). شواهدی در دست است که دنیا در حال شکستن پارادایم مدرنیسم است. الگوهای قدرت کمتر از گذشته سخت و ثابتاند، فناوریهای جدید در حال ظهورند، صنایع جدیدی در حال رونق گرفتن هستند، فرهنگهای تازه خلق میشوند، قدرتهای سیاسی جدید پا میگیرند و همهی این تغییرات با سرعتی باورنکردنی پیش میروند.
هیچکس نمیتواند واقعاً پیشبینی کند که در دههی آینده چه اتفاقاتی رخ خواهد داد (Cheng, 2005 & Cheng, 2007). از لحاظ نظری، در گفتمان پست مدرن، به دلیل نقد عقل تجربی و رد مبناگرایی و ذاتگرایی، حقوق ذات و ماهیت مستقلی نداشته و نمیتواند با تکیه بر عقل تجربی و با نوعی مشروعیت شکلی و در لباس قانون، داعیهدار اصلاح ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی باشد (شهابی، 1392).
دورهی پست مدرنیسم با نوعی ضرورت بازبینی و بازاندیشی در بنیانهای اساسی مدرنیسم آغاز شد، بنیانهایی که زمانی با سرعت و قدرت پیشروی کرده بود و اینک از حل مسائل و پرسشهای پیش روی انسان عاجز مانده است (مصباحی جمشید و همکاران، 1395).
پست مدرنها با انتقاد از فلسفهی مدرن، روی نسبیگرایی، کثرتگرایی، بیاعتباری فراروایتها، توجه به گفتمان و زبان، تکیه میکنند (سادات حسینی و همکاران، 1393). برخی نیز اعتقاد دارند که پست مدرنیسم یک رویکرد معرفتشناختی و یک سبک هنری و در معنای وسیعتر، یک دورهی تاریخی است (Hirt, 2009). هر حوزهای که بخواهد بهروز بماند و مزیت رقابتی خود را حفظ کند، ناگزیر باید در ابعاد نظر و عمل، قابلیت و کارآمدی خود را در طول زمان نشان دهد.
بنابراین هیچ حوزهای از دانش از جذب و هضم اندیشههای نوین بینیاز نیست. از آنجا که یکی از گفتمانهای غالب جهان امروز، پست مدرنیسم است، پژوهشگران حوزههای مختلف دانش پیوسته موضوعات خود را با اندیشههای پست مدرن مطالعه و کنکاش میکنند (بابائی و حیدری، 1395). امروزه لازم است حوادث، اشخاص و پدیدهها برای تعریف هویت خویش، نسبت خود را با مؤلفههای عالم مدرن و گوناگونی و تنوع پسامدرن مشخص کنند (هرسیج و ایزدی، 1392). پست مدرنیسم جنبشی است فلسفی، فرهنگی و هنری دوران معاصر در واکنش به فلسفه و هنر مدرن.
مدرنیسم با تفکر خِرَدگرایی و عقلگرایی محض و ساختن یک فرهنگ جهانی علیه تنگنظریهای سنتگرایانهی قرون وسطی سر برآورد. مادینگری و تک ساحتی بودن آن باعث بیتوجهی به نیازهای عاطفی، روحی و معنوی انسان شد. مدرنیسم نتوانست دنیای آرزوهایی که انسان برای مدرن ترسیم کرده بود به واقعیت تبدیل و با انسان و شهر و تاریخ ارتباط برقرار کند و اعتبار خود را از دست داد.
پست مدرنیسم در تقابل با این بحران و با اندیشهی پایان دادن به فراروایتها و ایدئولوژیهای مدرنیسم، روی کار آمد و با بهره گرفتن از هنر متعارف و کلاسیک و دستاورد قدما و ارتباط آن با عرصهی مدرن و به نوعی بازخوانی (دوباره خوانی) آنها، به تفکر جدید برای حل این بحران پرداخت (دشتی شفیعی و همکاران، 1392). هبدایگ در پشتیبانی از همین دیدگاه، پست مدرنیسم را نه یک جنبش آگاهانه و هدفدار، بلکه یک وضعیت، گرفتاری و مخمصهای میداند.
که در آن، اهداف، مقاصد، تعاریف و تأثیرهای معارض و رقیب و گرایشها و نیروهای اجتماعی و فکری گوناگون، همگرایی و تصادم پیدا میکند (Hebdige, 1988). افکار پست مدرنیسم نیز در جامعهای که از سنت بریده و افکار مدرنیته را در اجتماع کاملاً درونی نکرده است، میتواند نهادهای اجتماعی را از کارکرد اصلی خود خارج کند، زیرا براساس اصول اولیه و نیز نظر دانشمندان این رویکرد، اندیشهی پست مدرنیسم از ابهام، سیالیت و مصرفگرایی حمایت میکند (دهبانیپور و خرمپور، 1395).
به علاوه، فراگیر شدن نظریههای پست مدرن در عرصهی تئوری و پژوهشهای اجتماعی از واقعیتهای تأثیرگذار در این باره است. با به چالش کشیده شدن ارزشهای پیشامدرن در مدرنیته، دورهی پسامدرن در حکم «نقدِ نقدِ» باورهایی محسوب میشود که درستیشان مدلول نقد اندیشههای قرون وسطایی بوده است.
افراط پسا نوگرایان در انکار حقیقت، دامی است که انسان را بیشتر در گرداب سردرگمیها فرو میبرد؛ به بیان دیگر، «شوک پست مدرنیزاسیون» از هر جهت نامعین و در این بین، یگانه امر قطعی، تداوم «عدم قطعیت» است (گیبینز، 1381). به طور کلی، تفسیر متون در علوم انسانی در پی تبیین و توجه به مفهومها، نظریهها و آموزههاست؛ پیشزمینهی چنین کاری آن است که خوانندهی این متون به درک مفهومها از یک سو و ارزیابی انتقادی نظریهها از سوی دیگر بپردازد (بوستانی و همکاران، 1397).
نگاه بازاندیشانه به علم و معرفت همواره در طول تاریخ فکری بشر، هرچند به صورت غیرهمنظم وجود داشته است، اگرچه همواره عنوان میشود که فرانظریهپردازی جامعهشناختی یکی از جدیدترین تحولات در نظریهی جامعهشناسی است، اما این تحول به معنای شروع از نقطه صفر نیست، تلاشهای جدید در این زمینه عمدتاً در راستای علنی کردن و مشروعیت بخشیدن به کارهای فرانظریهپردازانهای صورت میپذیرد (Ritzer, 2009).
دنیای پست مدرن
پست مدرن به عنوان یک نظریه (بررسی خاستگاه)
تفکر پست مدرن زمانی قوت گرفت که مدرنیسم که اوج آن در دهههای 40، 50 و 60 بود، کمکم شک و شبهاتی را در ذهن اصحاب فکر برانگیخت. در حقیقت، دورهی پست مدرن با شک به ناکارآمدی مدرنیسم شروع میشود و این شک میتواند نوعی چارچوب تازه در ابعاد تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کند.
به همین علت با توجه به ابهامی که در ذات پست مدرن نهفته و با توجه به اینکه پست مدرن به مانند خیلی از ایسمهای دیگر یک تجربه و فکر بومی نیست، باید با احتیاط و دقت در این مسیر پیش رفت. در بحث از نظریه باید گفت که نظریهها هر کدام از دو جنبهی عملی و نظری اهمیت دارند و این دو اتفاقی است که یکجا میافتد و اگر غیر از این باشد، نظریه کارایی لازم را نداشته و چندان جای بحث ندارد (روشنی، 1385). پست مدرنیسم یعنی پذیرفتن چیزی فراتر از اکنون.
پست مدرنیسم واژه یا به بیان دقیقتر، مجموعه عقاید پیچیدهای است که به عنوان حیطهای از مطالعات آکادمیک از اواسط دههی 80 پدیدار گشته است و در قالب واژههایی چون فرانوینگرایی، فراتجددگرایی، پسانوینگرایی و فراصنعتی نیز مطرح گردیده است. دربارهی خاستگاه و مبدأ تاریخی پست مدرنیسم نیز ابهامات فراوانی وجود دارد، بهطوری که هیو جی. سیلورمن بر این باور است که “پست مدرنیسم از یک خاستگاه دقیق و روشنی برخوردار نیست” (Silverman, 1990).
سرعت شگرف گسترش پست مدرنیسم، از معماری و هنر به مثابه خاستگاههای اصلی این جریانات به سایر عرصههای فرهنگی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی در مدت زمان کوتاهی پس از شکلگیری و نضج آن، از یک سو و چالشهای بنیادینی که تقریباً در تمامی حوزههایی که به آن رسوخ کرده، با بنیادهای اساسی هر حوزه از سوی دیگر، مسئلهی مهمی است که نمیتوان به سادگی از آن گذشت.
بدون تردید همین خصلت چالش برانگیز پست مدرنیسم و ستیز با تمامی حتمیتها، قطعیتها، بداهتها و ضرورتهایی که قرنهای متمادی به مثابه اموری پرسشناپذیر تجلی کردهاند، جذابیتهای ویژهای به آن بخشیده که به شدت آن را افسونگر ساخته است. اگرچه نمیتوان منکر دستاوردهای مهمی شد که پست مدرنیسم در بیشتر حوزههای نفوذی خویش به همراه آورده است (اخوان کاظمی و محمدی، 1398).
پست مدرنها معتقدند حقیقت محض و واقعیت درک شده در نظر بیننده متفاوت است و بنابراین به تعداد افراد میتوان از یک حقیقت، واقعیتهای متعددی داشت. نتیجهی چنین دیدگاهی دربارهی حقیقت و واقعیت، گرایش به نوعی نسبیگرایی خواهد بود. در واقع نسبیگرایی از ویژگیهای بسیار بارز پست مدرنیسم است که از دیدگاههای معرفتشناسانه و نیز هستیشناسانهی آن دربارهی حقیقت و چگونگی شناسایی آن سرچشمه میگیرد (Shamshiri, 2008 and Shaw, 1993).
تکثرگرایی نیز مانند همانندسازی دارای ابعاد و اشکال متفاوتی است، اما در همهی موارد آن حفظ و یا حتی تشدید تفاوتهای موجود میان گروههای قومی، مفروض دانسته میشود؛ بنابراین سیاستهایی که به جهت حمایت از تکثرگرایی طراحی شدهاند، تنوع گروهی و حفظ مرزهای جداکنندهی گروههای قومی از یکدیگر را تشویق و ترغیب میکنند. برخلاف سیاستهای همانندسازانه، سیاستهای تکثرگرایانه براساس اصل «حقوق جمعی و گروهی» و نه «حقوق شخصی و فردی» بنا شدهاند (پورقوشچی و نادری، 1393).
فراروایتها یا روایتهای کلی، داستانهایی هستند که تلاش میکنند دنیا را از یک دیدگاه ویژه توصیف و توضیح دهند. مثلاً داستانهای بسیاری در مورد خلقت زمین وجود دارد و یک داستان کلی میتواند همهی این داستانها را پوشش دهد. بسیاری از این داستانها جنبهی واقعی و علمی ندارند و حتی بسیاری از آنها از خرافات و افسانهها ناشی میشوند.
چون علم تلاش میکند تا دنیا را با استفاده از روشهای تجربی و منطقی توضیح دهد، بنابراین نیازی به استفاده از داستانها ندارد، چرا که بسیاری از آنها مانع تفکر و کشف دانش جدید میشوند (O’mathuna, 2004). به نظر میرسد با گسست گفتمانی از مدرن به پست مدرن، برداشت از دولت نیز دگرگون شده است. همچنین به نظر میرسد درک از سرزمین و کارکرد آن در گفتمان سیاسی مدرن، یکپارچه، اما در گفتمان سیاسی پست مدرن، متکثر است.
در گفتمان سیاسی پست مدرن، ساخت هویتساز ملت دچار چالش شده و ساختهای بدیل دیگری پدید آمدهاند. در گفتمان سیاسی مدرن، حکومت یک نهاد یکپارچه است، اما در گفتمان سیاسی پست مدرن، حکومتگرایی ترکیبی از عوامل و اعمال است و بالاخره حاکمیت دولت مدرن، در اثر چرخشهای نظری و رویدادهای علمی، در گفتمان سیاسی پست مدرن دچار چالش شده است (افضلی و مرادی، 1392).
– واقعیت تکثر متغیر و سیال است.
– واقعیت با بیانسجامی و پارهپارگی مشخص میشود.
– دانش مشروط است.
– دانش با انکار و شالودهشکنی گسترش مییابد.
– مدل و روابط انسان خود تعیینی است.
– هدف فراگیر، ارزیابی نقادانه و برمبنای آزادگذاری است (هچ، 2013/ 1398، ص110).
ارکان کلی پست مدرن
هستیشناسی
باور به اینکه چیزی جدای از تجلیات آن در گفتار، نوشتار یا سایر اشکال بیان وجود ندارد؛ جهان بالاجبار بدون ارجاع به اشیاء خاص بیرونی در زبان گفتار، آثار هنری ظاهر میشود، زیرا چیزی وجود ندارد که به آن ارجاع شود (هچ، 2013/ 1398، ص 49).
اندیشهی پسامدرنیسم در باب هستیشناسی به جهان واقع نمینگرد، بلکه به نگاههایی مینگرد که به جهان شده، یا به آن گفتمانهایی نگاه میکند که به دخل و تصرف در هستی میپردازند (قزلسفلی، 1386). در پارادایم پسامدرن، مسئله این نیست که آیا جهان مادی یا روحانی است؟ بلکه این موضوع اولویت دارد که چرا در یک عصر، جهان مادی و در عصر دیگری، روحانی است؟
پاسخ به اینگونه پرسشها را فوکو در آثار خود از جمله «نظم چیزها» مورد توجه قرار داده است. پاسخ او این بود که گفتمانها به واقعیت، جهت و معنا میبخشند (علیپوریانی و نوری، 1390). در تئوری پست مدرن، هستیشناختی مقدم بر معرفتشناختی است (Usher & etal, 2005). از این رو، هستیشناسی پست مدرن، عرضهکنندهی تجاربی بیهمتاست که باید مستقل و جداگانه درک شوند (نوذری و شیخلر، 1389).
معرفتشناسی
باور به اینکه چون واقعیت مستقل وجود ندارد، پس هیچ حقیقت درباره آن وجود ندارد و حقیقت نوعی مفهوم توخالی است، هیچ امر واقعی وجود ندارد و به جز تعابیر و تفاسیر و از این رو هر ادعای دانشی صرفاً نوعی بازی قدرت است (هچ، 2013/ 1398، ص 49).
قلمروی از دانش فلسفی است که به بررسی معرفت میپردازد. مباحثی مانند امکان معرفت، ماهیت معرفت، حدود شناخت، ارزش شناخت، انواع شناخت، ابزار شناخت و ملاک صدق و کذب قضایا، محور اصلی آن را تشکیل میدهند (توانا و مولوی نسب، 1391).
معرفتشناختی، در مفهوم کلی، اختصاص به گفتمان فلسفی دارد، جایی که بهطور سنتی با تشخیص انواع دانش از ادعاهای علمی مرتبط است؛ و اینکه چه معیارهایی برای تمیز بین ادعاهای علمی که مطرح میشود، مورد استناد قرار گیرد. پرسشهای فلسفی دربارهی این است که دانش چه چیزی است.
در پارادایم پست مدرنیسم، دانش همواره نظری جزئی در نظر گرفته میشود که از طریق زبان و گفتمان شکل میگیرد و در درون فرهنگهای خاصی که معنی و اهمیت آن را خلق میکند، وجود دارد (Usher & etal, 2005). بنابراین یکی از چرخشهای کلیدی به سوی جهان پست مدرن، تغییری در معرفتشناسی، درک معرفت و چگونگی رشد و ارتباط آن با سایر فرضهاست (کهون، 1382).
روششناسی پست مدرن
از نگاه روششناسی پست مدرن دنیا محتمل، بیبنیاد، گوناگون، ناپایدار، قطعیت نایافته و مجموعهای از فرهنگها یا تفسیرهای پراکندهای است که تردیدهای جدی و زیادی دربارهی عینی بودن حقیقت، تاریخ و هنجارها، معین بودن سرشتها و انسجام و یکدستی هویتها به بار میآورد. در حیطهی روششناختی، پست مدرنیسم بیمناک از آسیب رساندن به تفاوت، خود را به یک رشته استراتژیها و متون فروپاشی محدود میکند.
بنابراین اهداف آن متواضعانه است. به عبارتی، متوقف کردن موقتی خشونت فراروایتهای مدرنیستی و بازپرسی از آنها از طریق جلب توجه به دیگرهایی که به نوعی ساکت ماندهاند. به بیان دیگر، روششناسی شالودهشکنانهی پست مدرنیسم، فنونی را اختیار میکند که ضدیت خود را با تقابلهای دوگانهی سلسله مراتبی نشان دهد، بدون اینکه با تردیدگرایی روششناختی و گذشتن از مرز ساختارشکنی- بازسازی، ناسازگار باشد (تاجیک، 1387).
سازمانها
مکانهایی برای ایجاد روابط قدرت، سرکوبی، کم خِردی، اکاذیب، بعضاً خوشی و لذت هستند. از آنجا که سازمانها متن یا نمایشنامه هستند، میتوانیم سازمانها را بازنویسی کنیم تا خودمان را از حماقت و خفّت بشری برهانیم.
کانون تمرکز نظریه سازمان
ارزیابی نقادانه و یاشالودهشکنی متون سازمانی به منظور برملا کردن ایدئولوژیهای مدیریتی و بیثبات کردن مشربهای مدرنیست، سازماندهی، نظریهپردازی، التفات به نقطه نظرات افراد به حاشیه رفته و سرکوب شده، ترغیب شکلهای بازاندیشانه و فراگیر نظریهپردازی و سازماندهی.
موضوعات اصلی اندیشه پست مدرن
1) ضد بنیادگرایی و قانون کلیسای مسیحیت (Canon)
2) غیرقابل مقایسه بودن، دیگری و چندفرهنگی
3) زبان، متن و ذهنیت غیرمتمرکز
ضد بنیادگرایی
– بنیانگرایی؛ عبارت است از مفاهیم و ایدههای اخلاقی و سیاسی که باید برمبنای ثابت و جاودانه فلسفه بنا شده باشند، اعم از مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی یا انسانشناختی: یعنی نظرات اخلاقی باید به قضایایی درباره طبیعت و ذات جهان یا انسان تکیه داشته باشند (رورتی، 1993، ص 117-8).
جهانگرایی/ بنیادگرایی ممکن است به طور مثبتی با مواضع الهیاتی مقایسه شود. ممکن است شخصی در مورد خاصی از حقیقت و واقعیت مطمئن نباشد اما مطمئن است که موردی وجود دارد که باید جستجو کرد، بنابراین آنچه هست، آنچه حقیقت دارد به این دلیل است که خداوند آن را مقرر کرده است؛ مانند اینکه اگر کسی یک خدای قادر مطلق را که جهان را بنیان نهاده است، در آغوش بگیرد آنگاه میتواند به طور همزمان از استحکام کافی برای سازماندهی ادعاهای حقیقت و واقعیت بهره ببرد.
روشنگری و اندیشه مدرن (قرن هفدهم، رنه دکارت) دارای شکلی مشابه بنیادگرایی الهی است با این تفاوت که خدا در حاشیه حذف یا جایگزین یک اصل اولیه دیگر قرار گرفته است که مهمترین آنها علم و پشت آن قدرت عقل بشر است. روشنگری، چشمانداز خوشبینانه جهان را به عنوان یک ساعت عظیم که براساس قوانین شناخته شده عمل میکند، ارائه کرد. این تأثیر آثار گالیله، کوپرنیک و نیوتن بود.
روشنگری یا روشن فکری: پست مدرنیستها به طعنه، جاهطلبیهای مدرنیستها برای نشان خِرد به جای اوهام را پروژه روشن فکری مینامند (هچ، 2013/ 1398، ص 96). بنیادگرایی لزوماً منجر به نیهیلیسم نمیشود.
قانون کلیسای مسیحیت (Canon)
Canon: مفهوم تأثیرگذار قوانین کلیسای خدادادی نیز به طور ضمنی (قوانین بی چون و چرا) (به زبان سریانی: خطکش؛ ورود به زبان عربی) آنچه پست مدرنیستها (قانون غربی) مینامند یک جزم ماهوی خاص نیست، بلکه جزمی است که در تعویضهای بیپایان منطق و بحث اختصاص یافته و برای یافتن یک جزم ثابت تجسم یافته است.
مثال: آمادهسازی جهت ساختمانسازی و تخریب آن برنامهها توسط شخص یا ارگانی به گونهای دانشی نه انحرافی). بنابراین شاید مهمترین و رایجترین وجه تفکر پست مدرن، رد چیزی است که در تاریخ جهانگرایی، ذاتگرایی، رئالیسم هستیشناختی و فراروایتها خوانده شده است. به همین دلیل پست مدرن متفاوت است.
غیرقابل مقایسه بودن، دیگری و چندفرهنگی
– یکی از موضوعات مهمی که از ضد بنیادگرایی پیروی میکند چیزی است که میتوان آن را غیرقابل مقایسه علم مدیریت نامید. در شرایطی با الگوهای متعدد اتفاق میافتد که هر یک با بقیه قابل مقایسه نیست. مانند پارادایمهای جدید یا انقلابهای جدید (با نوع قبل خودش قابل مقایسه نیست) به گونهای که ما متعلق به قبایل پارادایمی متفاوت هستیم.
– تغییر انقلابی: نوعی استراتژی تحمیل میشود که معمولاً از طریق ورود افراد بیرونی (بیگانهها) رخ میدهد که علم مدیریت نمادهای پیشین (قدیمی) را تخریب و نمادهای جدیدی را خلق میکنند (هچ، 2013/ 1398، ص 354).
– تغییر تدریجی: تغییر فقط وقتی رخ میدهد که یک استراتژی متفاوت ولی ناسازگار با پیشفرضها و ارزشهای علم مدیریت موجود است. در این حالت فرهنگ از طریق افزودن پیشفرضها و ارزشهای جدیدعلم مدیریت تزریقی به وسیله استراتژی بسط داده میشود. چیزی که گگ لیاردی تغییر تدریجی مینامد (هچ، 2013/ 1398، ص 355-354).
تفکر پست مدرن طرفداری از صدای محرومان است، یعنی از دیگری طرفداری میکند. دیگران کسانی هستند که علم مدیریت صداها و شیوههای زندگی آنها توسط قوانین غربی نادیده گرفته شده است. بنابراین این چندفرهنگی، حداقل جبران بخشی از عدم تعادل قدرت است.
زبان، متن و ذهنیت غیرمتمرکز
در فرهنگ لغت پست مدرن متن باید در وسیعترین معنی ممکن درک شود. کل زبانها میتوانند یک متن باشند، همانطور که علم مدیریت نوشتههای خاص و قرائتهای خاص نوشتهها میتوانند یک متن باشند. اولویت آگاهیای که به افراد این احساس را میدهد که هر شخص دارای اختیار، استقلال، اراده آزاد و خودمختاری است، ذهنیت غیرمتمرکز نام دارد (مانند: اندیشه دکارتی/ من فکر میکنم پس هستم).
– در نظریه سوسور (زبانشناس سوئیسی) بین کلمات (دالّها) و مفاهیم چیزهایی علم مدیریت که به آنها اشاره میکنند (مدلولها) هیچگونه پیوند طبیعی علم مدیریت یا ضروری وجود ندارد و رابطه آنها اختیاری است. به گفته سوسور، کلمه برحسب جایگاه خود در رابطه با کلمات دیگری که در ساختار زبان وجود دارند، معنا پیدا میکند.
این ایده سوسور که ساختار زبان (Lanque در زبان فرانسوی) برحسب جریان روابط بین کلمات مورد استفاده (parole) تغییر میکند، ملهم از استعاره (بازیهای زبانی) لودویک وینگشتاین فیلسوف آلمانی بود (مانند فوتبال و شطرنج که قواعد بازی دارند که راهنمای رفتار است)، قواعد زبان برحسب محافلی که آنها را به کار میبرند، فرق میکند (هچ، 2013/ 1398، ص 98).
چرخش زبانی
پست مدرنیسم با انکار اینکه کلمات باز نماینده چیزها هستند، کار خود را آغاز میکند. در عوض آنها معتقدند که زبان واقعیت را شکل میدهد، آنچه که گفته میشود واقعیت است (حداقل تا زمانی که به وسیله مصداق گفتاری دیگر کنار گذاشته نشود). همانطور که مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی میگوید: آنچه در گفتار رخ میدهد این است که دنیا ساخته میشود تا به چشم آید.
هایدگر در دفاع از تعریف زبانشناختی واقعیت (چرخش زبانشناختی)، افلاطون را به گمراهسازی پیروان خود به واسطه متمرکز کردن توجه به چیزها (اشیاء) و خواص آنها به جای متوجه ساختن آنها به آنچه که به این موجودیتها هستی میبخشد، متهم کرد. به لطف هایدگر پی بردن به اینکه وجود امری غیرذاتی است، نقطه عزیمت پست مدرنیسم را فراهم کرد. این ادعا که جهان به وسیله زبان شناخته میشود نه اینکه در زبان متجلی میشود.