عنوان کتاب: ری سا
نویسنده: شهرام حسن زاده
در قسمتی از کتاب می خوانیم:
ری سا، تنهایی گلویم را می فشارد
باید همین نزدیکی ها، به کجایی، نا کجایی بروم.
باید هوای دلتنگی ام را تازه کنم.
فلسفه لعنتی، اینکه شمعی که فوت می کنی شعله اش کجا می رود؟
همه ی سال های بی تو را خسته ام، ری سا.
دلم کمی خدا می خواهد.
کمی آخرت،
کمی اشک،
و یک آغوش آسمانی!
ری سا، دلم دلِ دل بریدن می خواهد
از هر چه غیر تو،
دلم یک کوچه می خواهد بی بن بست.
و یک خدا،
تا کمی با من قدم بزند… فقط همین.
دلم رفتن می خواهد!
اما کجا؟
مگر نه اینکه تو نباشی همه جا دور است؟
مگر نه اینکه من، در امتداد تاریکی این دیوارها،
تمام کوچه های شهر را قدم به قدم،
تا هیچ،
تا هیچ بی پایان رفته ام؟
ری سا،
ای به بسیار لحظه های تاریکم خورشید.
ای به تمامت دیوارهای تنهایی ام پنجره.
سرزمین اشک هایم مشجر به وجود توست.
مرا به سوی خود،
رو به عشق،
مرا با خود ببر،
به سمت تمام خوبی ها……
ی سا،
ای به بسیار لحظه های تاریکم خورشید.
ای به تمامت دیوارهای تنهایی ام پنجره.
سرزمین اشک هایم مشجر به وجود توست.
مرا به سوی خود،
رو به عشق،
مرا با خود ببر،
به سمت تمام خوبی ها……
کتاب ری سا