عنوان کتاب: زبان شناسی و تاثیر زبان فارسی بر زبان های دیگر
نویسنده: آرزو باوندپور قمشه
ویراستار: سید فخرالدین طاهرزاده موسویان
زبان شناسی، چنانچه از نامش پیداست بررسی علمی زبان است. این علم البته به بررسی زبان مادری نیز میپردازد اما در وهله ی نخست به زبان در مفهوم عام آن مینگرد، یعنی از یک سو همهی زبانها و از سوی دیگر آن خصوصیت انسان که او را از جانداران دیگر متمایز میسازد، چندان که در تعریف او می گوید: حیوان ناطق.
البته هیچ زبان شناسی مدعی دانستن همهی زبانها نیست؛ زیرا تعداد زبانهای مختلف جهان را تا 5000 برآورد کرده اند و تاکنون هیچ کس، چه زبان شناس و چه غیر زبان شناس، شاید نتوانسته باشد یک صدم این مقدار را هم به طور نسبی بیاموزد، تا چه رسد به اینکه درباره ی همهی آنها بررسی کند.
معرفی کتاب:
تاریخچه زبانشناسی
زبانشناسی علمی نسبتاً جدید است و آگاهی از تاریخچه و سیر تحول این رشته ما را در فهم و درک بهتر مفاهیم آن کمک خواهد کرد. همان طور که میدانید زبان یک پدیده انسانی است و همانند همه پدیده های دیگر مدام در حال تغییر و تحول و سازگاری با فضای پیرامون است.
سابقه مطالعه و بررسی زبان، همانند بسیاری از علوم انسانی دیگر به یونان باستان میرسد.افلاطون نخستین کسی بود که امکانات دستور زبان مورد بررسی قرارداد. قدیمیترین نوشته یونانی، که اشاراتی در این موارد دارد، یکی از مکالمات افلاطون به کراتیلوس درباره شناخت ماهیت زبان بود.او معتقد بود که بین شیء و کلمهای که برای نامیدن آن به کار میرود، رابطهای منطقی وجود دارد. به عبارتی دیگر کلام و واقعیت بیرونی با یکدیگر ارتباط معنادار دارند و در بستر زبان است که بشر قابلیت تفکر پیدا میکند.
اما معمولاً آغاز تاریخ مطالعه دانش زبانشناسی را به معنی «مطالعات تخصصی زبان» از زمان نگارش کتاب دستور سانسکریت نوشته پانینی هندی میدانند. پانینی در سده پنجم پیش از میلاد، دستور زبان بسیار پیشرفتهای برای زبان سانسکریت نوشت. البته زبانشناسی به مفهوم مدرنِ آن با انتشار کتاب «دوره زبانشناسی عمومی» نوشته فردیناندو سوسور آغاز شد.
این کتاب به عنوان اساس زبانشناسی ساختارگرا در سال ۱۹۱۶ پس از مرگ دوسوسور توسط گروهی از شاگردانش به چاپ رسید. این زبانشناس سوئیسی رویکردی جدید در مطالعه زبان و به طور ضمنی در همه پدیدههای فرهنگی عرضه کرد که نه فقط زبانشناسی را دستخوش انقلاب کرده، بلکه تأثیری عظیم بر ساختارگرایی برجا گذاشته است.
یکی از دستاوردهای زبانشناسی متأخر که شاید میتوانست بسیاری از مناسبات زندگی روزمره ما را دستخوش تغییر کند، ایجاد یک زبان بینالمللی ساخته دست بشر است.
اسپرانتو یا زبان بین المللی چرا به نتیجه نرسید؟
لودویک زامنهوف (Ludwik Zamenhof) خالق زبان اسپرانتو، همین زبان بینالمللی مصنوعی، در سال ۱۸۵۹ در جامعه یهودی کشور لهستان به دنیا آمد. پدرش معلم زبان آلمانی و فرانسوی بود. در آن زمان لهستان اجتماعی از زبانها و فرهنگهایی متنوع، از جمله روسی، بلاروسی و آلمانی و نیز لهستانی بود که معمولاً توسط بخشهای گوناگون و متفرقه جامعه صحبت میشد.
لودویک جوان با درک روشنی از این که چگونه زبانها میتوانند مردم را به یکدیگر متصل یا از هم جدا کنند، بزرگ شد.
او به این فکر افتاد که با ترکیب ویژگیهای این زبانها به ابداع یک زبان جدید دست بزند که از خیلی جهات یادگیری و کاربرد آن سادهتر و دقیقتر باشد و این بود که در سال ۱۸۸۷ زبانی به نام اسپرانتو با تلفیق چند زبان اصلی و با ۱۶ قاعده دستوری و ۲۹ حرف را ایجاد کرد. خالق این زبان فارسی جدید میگوید:
«آرمان ابدی اسپرانتو چنین است: بر بنیاد زبانی بیطرف دیوارهای میان نسلها فرو بریزند و انسانها عادت داده شوند که هر یک از آنها به یکدیگر فقط انسانی و برادرانه نگاه کند».
کاربران اسپرانتو معتقد بودند که این زبان، زبان رفع اختلافات و ایجاد همدلی بین ملتهاست، در این زبان فارسی دیگر ملت یا فرهنگی نسبت به دیگری برتری یا استیلا نخواهد داشت و همه در یادگیری آن با هم برابرند، هرچند که بعدها خیلی استفاده از آن فراگیر نشد.
تاثیرات چامسکی روی زبانشناسی
بعدها در دهه ۱۹۵۰، نظریات نوام چامسکی انقلابی در رشته زبانشناسی به وجود آورد و موجب ظهور دستور زایشی (Generative Grammar) شد. او با انتقاد شدید از روانشناسی رفتارگرا که یادگیری زبان را نوعی تقلید رفتاری میداند، با ارائه شواهدی، ناکارآمدیهای چنین دیدگاهی را نشان داد و معتقد است اصول و خصوصیات زبان در انسان ذاتی است.