عنوان کتاب: سوز باران
نویسنده: فرانگیز عزتی
ویراستار: سایه مهریچمبلی
شعر فارسی
بخش های کوتاهی از کتاب:
به چه مانی
تو چو نیلوفر عشقی که به مرداب جهانی
من کویرم تو ندانی ز فراقت به چه سانم
تو همان نقش بهاری که فریبنده کند باغ
من یکی عاشق مسکین ز جدایی چو خزانم
تو فروزنده ی مهری به دل جمله رقیبان
از چه رو با من محزون تو چنینی که ندانم
عندلیبی تو به بستان همه گل ها ز تو خندان
که در آوای خوشِ تو،من چو یک آهِ نهانم…….
پریشان
یارا مرا چو زلف پریشان قرار نیست
در باغ دل خبری از بهار نیست
آنجا ز قهر دل خود بر کنی ز من
اینجا به جز خیال تو در قلب زار نیست
(کتاب سوز باران)
واژه ها
منم بی خبر افتاده در تلاطم واژه ها
آشفته حالی خسته از تراکم واژه ها
حتی کنار پنجره ای لبریز از سکوت
هرگز رها نمیشوم از تهاجم واژه ها
گویند واژه ها عشق را نمی فهمند
آشوب میشوم از ترنم واژه ها
باید از او بنویسم در این غزل شاید
جانی دوباره بگیرم از تبسم واژه ها
(کتاب سوز باران)
به چه مانی
تو چو نیلوفر عشقی که به مرداب جهانی
من کویرم تو ندانی ز فراقت به چه سانم
تو همان نقش بهاری که فریبنده کند باغ
من یکی عاشق مسکین ز جدایی چو خزانم
تو فروزنده ی مهری به دل جمله رقیبان
از چه رو با من محزون تو چنینی که ندانم
عندلیبی تو به بستان همه گل ها ز تو خندان
که در آوای خوشِ تو،من چو یک آهِ نهانم…….
پریشان
یارا مرا چو زلف پریشان قرار نیست
در باغ دل خبری از بهار نیست
آنجا ز قهر دل خود بر کنی ز من
اینجا به جز خیال تو در قلب زار نیست
(کتاب سوز باران)
واژه ها
منم بی خبر افتاده در تلاطم واژه ها
آشفته حالی خسته از تراکم واژه ها
حتی کنار پنجره ای لبریز از سکوت
هرگز رها نمیشوم از تهاجم واژه ها
گویند واژه ها عشق را نمی فهمند
آشوب میشوم از ترنم واژه ها
باید از او بنویسم در این غزل شاید
جانی دوباره بگیرم از تبسم واژه ها
(کتاب سوز باران)