به فروشگاه عطران خوش آمدید
فروشگاه عطران
فروشگاه عطران
مرور دسته بندی ها
  • علمی
    • کتاب
      • کتب خارجی
      • تاریخ
      • رمان و داستان
      • زبان خارجه
      • شعر
      • فنی مهندسی
        • مهندسی عمران
          • مهندسی آب
          • محیط زیست
        • مهندسی مکانیک
      • کتب صوتی
      • کودک و نوجوان
      • مدیریت و اقتصاد
      • عکاسی
      • مد و طراحی دوخت
      • روانشناسی
      • هنر و نقاشی
    • دوره های مجازی
    • مجله
      • مجله همزیستی با حیات
      • ژورنال تخصصی زیستبان
  • محصولات ارگانیک
    • عسل
ورود / ثبت نام

ورودایجاد حساب کاربری

رمزعبورتان را فراموش کرده‌اید؟
لیست علاقه مندی ها
0 موارد / 0 تومان
منو
0 موارد / 0 تومان
صدای-افکار-نویسنده-حمید-رضا-یغمائی
برای بزرگنمایی کلیک کنید
خانهعلمیکتابرمان و داستان کتاب صدای افکار
محصول قبلی
مادربزرگی-که-به-پدربزرگی-فروخته-شد-(براساس-داستان-واقعی-)نویسنده سودا صیامی
کتاب مادربزرگی که به پدربزرگی فروخته شد (برگرفته از داستان واقعی) 50,000 تومان
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
کتاب اصول اولیه ازدواج برای مردان چیست؟نویسنده عادل علاف صالحی
کتاب اصول اولیه ازدواج برای مردان چیست؟ 50,000 تومان

کتاب صدای افکار

80,000 تومان

فقط 3 عدد در انبار موجود است

مقایسه
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
  • توضیحات
  • پیشنهادات بیشتر
توضیحات

عنوان کتاب: صدای افکار

نویسنده: حمیدرضا یغمائی

 

قسمتی از کتاب را باهم میخوانیم:

 

به بهانه روز زن

همه‌اش تقصیر این میوه فروش‌هاست که ما را به «دَرهَم» بودن همه چیز عادتمان داده‌اند. خوب و بد، خراب و سالم.

حتی بعضی جاها نو و کهنه با هم هستند و نمی‌توانی جدایشان کنی. جنس زن و مخصوصا مادر طوری است که کسی نمی‌تواند دست‌چین کند و همه همانطوری که هستند، هستند. بخصوص در نوشتن و برشمردن خصوصیات جنس مونث و باز بخصوص در مورد مادر، همه فقط خوبی‌ها را می‌بینند و اصولا انگار هیچ کجا و هیچ وقت، جنس بد راهی در این مقوله ندارد و همه یک‌دست، خوب و قابل تقدیر هستند.

منظورم بیشتر، نوشته‌ها و کلیپ‌های بسیار زیبا و تاثیر‌گذاری است که این روزها به بهانه روز زن، شبکه‌های اجتماعی را پر کرده‌است و هر صفحه یا کانالی را که باز می‌کنی، یکی از آنها را می‌بینی.

صد البته که کسی منکر پاکی و صداقت جنس زن و بخصوص زحمات بی‌ریا و دلسوزانه مادران در هیچ کجای عرصه خاکی نیست و اگر کسی بخواهد آن را انکار کند، کمال ناسپاسی و بی‌مروّتی است.

اما صحبت من چیز دیگری است. از شما چند سوال می‌پرسم و تقاضا می‌کنم با دقت و حوصله آنها را بخوانید و جواب دهید.

آیا همه زنان، خوب و پاک و نجیب و زحمت‌کش و قابل تقدیر و ستایش هستند؟

آیا زنی که  بدون توجه به بنیه مالی همسرش، دنبال چشم و هم‌چشمی و عوض کردن هر ساله طلاجات و تزیینات خانه و خرید لباس‌های جور و واجور است را می‌توان زن نامید؟

آیا زنی که چشمش به دنبال این است که از آن سر دنیا چیزی مُد شود و او بلافاصله، بدون در نظر گرفتن خوبی یا بدی آن، آن را بخرد که مبادا از قافله مُدپرستان عقب بیفتد، برازنده نام مقدس زن می‌باشد؟

آیا زنی که طفل خردسال خود را رها کرده و به بهانه ناسازگاری، از شوهر خود طلاق می‌گیرد و دنبال هوس‌رانی خود می‌رود را می‌شود مادر نامید؟

آیا زنی که به بهانه از دست دادن تناسب اندام، کودک دلبندش را از شیر طبیعی محروم کرده و به او شیر خشک می‌دهد مادر است؟

آیا به موجودی که بی‌شرمانه، با نامحرمان و مردان و پسران اجنبی رابطه دارد و حریم خانواده را لجن‌مال می‌کند می‌توان گفت زن و یا مادر؟ یادمان باشد به سادگی زیر بار فرهنگ «همه چی در همه» نرویم و خوب و بد را با هم مخلوط نکنیم.

مصادف با شب میلاد حضرت فاطمه زهراس

17/ 12/1396

پزشک حقیقی

بهترین کادویی که می‌توانید به مناسبت روز دختر برای دختران کم سن و سالتان بخرید، مقنعه و روسری و چادر است.

همچنین آنها را تشویق کنید که حجابشان را رعایت کنند. بعد از پوشیدن چادر و مقنعه، حتما از آنها تعریف کرده و با عباراتی مانند «چقدر بهت میاد» و یا «چقدر خانم شدی» و تعریف‌های دیگر، باعث ترغیب آنها به استفاده از پوشش مناسب شوید.

یکی از دوستان تعریف می‌کرد:

شبی همراه با خانواده، در منزل یکی از آشنایان، مهمان بودیم. دختر خانواده با سن حدود ده یازده سال، بدون پوشش مناسب در مجلس حاضر بود.

از همان ابتدای مجلس، اصرار زیادی داشت که دختر بنده هم مثل ایشان آزاد باشد که آنها بتوانند با هم بازی کنند و حوصله‌شان سر نرود. اما دختر من با وجود یکی دو سال کوچک‌تر بودن، خیلی معقول و سنگین و با حجاب کامل کنار مادرش نشسته بود و به اصرارهای دختر صاحبخانه توجهی نمی‌کرد.

عاقبت پدر دخترک طاقت نیاورد و رو به بنده کرده و گفت: معلوم است خیلی به دخترتان سخت می‌گیرید! اصلا از او سوال کرده‌اید که دوست دارد چادر بپوشد یا نه؟

در جواب گفتم: بنده که دخترم را آزاد گذاشته‌ام تا خودش انتخاب کند و حتما هم به انتخابش (هر چه که باشد) احترام می‌گذارم.

کمی بحث کردیم، اما طرف به هیچ وجه قانع نمی‌شد. ناگهان از آشپزخانه سر و صدا بلند شد و مادر دخترک در حالی که شیشه شربت و قاشقی در دست داشت بیرون آمد و به شوهرش گفت: آقا ببین باز دخترت اذیت می‌کند و دوایش را نمی‌خورد!

پدر با کمی پرخاش، به دخترش دستور داد که حتما باید دوایت را بخوری! دکتر گفته است و اگر نخوری، چنین و چنان می‌شود!

 در این لحظه، من رو به ایشان کردم و گفتم:

چرا دخترتان را اذیت می‌کنید؟ شاید دلش نمی‌خواهد دارو بخورد! اصلا از او سوال کرده‌اید که آیا این دارو را دوست دارد یا نه؟ بهتر نیست که او را آزاد بگذارید که خوردن و یا نخوردن دارویش را خودش انتخاب کند؟ پدر دختر نگاهی شبیه «نگاه عاقل اندر سفیه» به بنده کردند و فرمودند: این چه حرفی است آقا! وقتی دکتر تشخیص داده که ایشان باید این دارو را بخورد، حتما باید بخورد! چه دوست داشته باشد و چه دوست نداشته باشد! شوخی که نیست، بحث سلامتی در میان است.

بعد هم با دلخوری اضافه کردند که: از شما بعیده که این حرفها را بزنید! به ایشان عرض کردم: بنده هم نظر شما را دارم، اما می‌خواستم جواب حرف خودتان را بدهم که فرمودید : «شما خیلی به دخترتان سخت گرفته‌اید و آیا دوست دارد چادر بپوشد یا نه؟»

آیا ما که خودمان را مسلمان می‌دانیم، خدا و پیامبر را حتی از یک دکتر معمولی هم کمتر می‌دانیم؟

اگر دکتر بگوید این مریض باید این دارو را بخورد و اگر نخورد سلامتی او به خطر می‌افتد، حتی اگر جگر گوشه و عزیز دُردانه‌مان هم باشد و نخورد، به زور و اجبار به او می‌خورانیم و به خواستن و نخواستن او کاری نداریم. اما وقتی پیامبر می‌گوید، زن باید حجاب داشته باشد و پوشیده باشد و اگر پوشیده نباشد سلامت جامعه به خطر می‌افتد، می‌گوییم : اگر دوست داری بپوش و اگر دوست نداری نپوش؟

حاشا به مسلمانی ما اگر پیامبر را طبیبی حاذق و دلسوز ندانیم که دردهای ما را بهتر از خودمان می‌فهمد و برای ما حتی از پدر و مادرمان دلسوزتر و مهربان‌تر است.

باید توجه داشته باشیم، تمام آنچه که از جانب خداوند حکیم و از طریق وحی به پیامبر نازل شده، برای بهتر شدن زندگی و سالم ماندن ما بوده‌است.

قدری به خودمان بیاییم و پیروی از هوا و هوس‌های نفسانیمان را به حساب روشنفکری و آزاد اندیشی نگذاریم.

قصه قرآنی اصحاب شنبه

– می‌بینی همسایه! این ماهی‌ها هم ما را مسخره می‌کنند و به ریشمان می‌خندند! شش روز هفته به دریا می‌رویم و تک و توک صیدی گیرمان می‌آید! اما امروز که پیامبر، صید را حرام اعلام نموده، هر طرف را که نگاه می‌کنی دسته دسته ماهی توی هم می‌لولند!

نمی‌دانم این چه بساطی است که برای ما درست شده‌است. چند وقتی است که دل و دماغ هیچ کاری را ندارم و امروز هم که به دریا نرفته‌ایم، باید مضحکه این ماهی‌ها شویم!

– ببین! ببین! تا جلوی پایمان می‌آیند. انگار فهمیده‌اند که امروز نمی‌توانیم  آنها را صید کنیم!

– تو هم خیلی سخت می‌گیری همسایه! حتما خدا و پیامبرش چیزی می‌دانسته‌اند که شنبه‌ها صید را حرام کرده‌اند.

بعد هم، زن و بچه‌ات که گرسنه نمانده‌اند. الحمدلله به قدر قوت روزانه‌مان صید می‌کنیم، باقی‌اش را هم باید سپرد به خدا.

– شنیده‌ام که چند روز پیش، پیرمرد غریبه‌ای به ده آمده و با شنیدن قصه صیادان و ماهی‌ها و دستور پیامبر، راه حل  زیرکانه‌ای به ماهیگیران  ناراضی پیشنهاد داده‌است- واقعا چرا به ذهن خودمان نرسیده بود – : شنبه‌ها که ماهی‌ها تا جلوی ساحل پیش می‌آیند با تور آنها را محصور کرده و روز بعد آنها را صید ‌کنید!
در این صورت هم دستور موسیع را مبنی بر صید نکردن ماهی‌ها در روز شنبه اطاعت کرده‌ایدو هم در روز یکشنبه صید بسیار خوبی گیرتان آمده!

– این پیرمرد یا خود شیطان است یا از طرف شیطان ماموریت دارد که مردم را گمراه کند و گرنه این فکری نیست که به ذهن آدمی برسد!

مدتی مردم این روستا در مقابل وسوسه آن پیرمرد که بعدا معلوم شد خود شیطان بوده مقاومت کردند. اما بعداً، عده‌ای شگرد او را به کار بردند و دستور خداوند را نادیده گرفتند و خدا هم به عقوبت این نافرمانی آنها را تبدیل به بوزینه نمود.

در یک روز شنبه که مردم ده برای تفریح از ده بیرون می‌رفتند، گناهکاران خود را از بقیه جدا کرده و با بهانه‌های مختلف درخانه‌ها ماندند و بعد از خلوت شدن ده، به صید ماهی مشغول شدند. اما وقتی که مردم بر‌گشتند، آن گناهکاران را در حالی که تبدیل به بوزینه شده بودند در خانه‌هایشان پیدا کردند.

این مسخ شدگان به عذاب الهی، مدتی هم به همان صورت با خانواده‌های خود زندگی کردند. اما بالاخره مردم مجبور شدند آنها را به جنگل‌ها برده و رهایشان سازند. این بود عاقبت کسانی که گوش به حرف شیطان دادند و دستور خدا و پیامبرش را زیر پا گذاشتند.

بعثت نبی اکرمص

همه ما بخصوص قدیمی‌ترها  با جمله «یکی بود یکی نبود» آشنا هستیم. چون در اول همه داستان‌ها و حکایت‌های زمان کودکی‌مان این جمله قرار داشت.

حتی در داستان‌های شفاهی هم که مادرها برای بچه‌های کوچک خود می‌گفتند که آنها را خواب کنند، اول قصه این جمله را تکرار می‌کردند.  به قول معروف، این جمله جزء اجزای اصلی داستان بود.

اما هیچ‌ وقت فکر کرده‌اید که این جمله «يكی بود، يكی نبود، غير از خداى مهربون، هيچ‌كس نبود!» یعنی چه و آن کسی که این جمله را باب کرده چه منظوری داشته؟

ذات قدیم، یعنی خدای تبارک و تعالی همواره بوده و همیشه هم خواهد بود. اما مخلوقات، همانگونه که از نام آنها بر می‌آید، در ابتدا نبوده‌اند و خداوند اراده نموده و آنها را به عرصه ظهور رسانده و به اصطلاح حادث هستند.

تمام آفریده‌های خداوند، زمانی از بین رفته و وجود نخواهند داشت. اما سوال این است که اولین مخلوق خدا چیست؟ زمانی که اراده خداوند بر خلق موجودات و مخلوقات قرار گرفت، اول چه چیزی را خلق کرد؟

بديهى است كه اولين آفریده خالقى چون خداوند عالم، که  بر همه چیز آگاه است و مانند ما انسان‌ها احتیاجی به آزمون و خطا ندارد، باید
بهترین و کامل‌ترین و بی عیب و نقص‌ترین موجود او هم باشد. همچنین
چون شأن و مرتبه خداوند، بالاتر از آن است که به طور مستقیم با خلق در تماس باشد، این مخلوق کامل و بی‌نقص، باید واسطه بین خدا و مخلوقاتش هم باشد. یعنی نماینده خداوند در بین مخلوقاتش باشد و سخن و خواست او را به مخلوقاتش منتقل نماید.

بنابر روایات و احادیث اسلامی و شیعی، اولین مخلوقی را که خداوند اراده و خلق نموده، نور مقدس نبی گرامی اسلام، حضرت محمد مصطفیص است. حتما شنیده‌اید که به آن حضرت «اول ما خلق‌ا . . .» می‌گویند. بقیه نفوس ائمه اطهار و حضرت فاطمه زهراس هم از این نور الهی منشعب شده‌اند.

در حقیقت، تمام این چهارده نفس  مقدس، یک نور و یک  طینت دارند و فرقی بین آنها از نظر فلسفه خلقت نمی‌باشد. چنانکه در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم:

وَ اَنَّ اَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طاَبتْ وَ طَهُرَتُ بَعْضُهَا مِنْ بَعْض

و همانا ارواح و نور و سرشت  شما یکی است،

پاکیزه و پاک شد بعضی از شما از بعضی دیگر.

پس نباید گمان کنیم که پیامبر گرامی اسلام هم یکی مثل من و شما و فلانی و فلانی است. بعثت آن حضرت هم یک روز معمولی و عادی نیست و ارج و قرب آن در نزد خداوند و ساکنان آسمان‌ها بسیار بیشتر و ارزنده‌تر از آنی است که پیش من و شماست.

قربانی عدالت

– ببین زُبیر تو پسر عمه پیامبری و در شمار اولین کسانی هستی که به او ایمان آورده‌ای. من هم طَلحه هستم و افتخارات بزرگی در دفاع از کیان اسلام و شرکت در جنگ‌های صدر اسلام دارم.

در جنگ اُحُد من از معدود کسانی بودم که مثل بقیه پُست خود را برای جمع‌آوری غنایم ترک نکردم و نزدیک بود به شهادت برسم. پیامبر گرامی از شجاعت و فداکاری من تعریف بسیار نمود.

خلیفه سوم هم لطف بسیاری به من و تو نمود و در زمان خلافتش مال و منال زیادی به ما داد. حال، وقت آن است که نزد خلیفه جدید برویم و از او بخواهیم که ما را به ولایت سرزمین‌های ثروتمند و حاصل‌خیزی که در این چند سال به تصرف نیروهای اسلام در آمده بگمارد تا بتوانیم بقیه عمر را در رفاه و آسایش زندگی کنیم و نسل‌های بعد از خودمان را هم تامین نماییم.

– تو علی را نمی‌شناسی وگرنه این گونه سخن نمی‌گفتی. او کسی نیست که بدون در نظر گرفتن صلاح و مصلحت تمام مسلمین، به کسی پست و مقامی بدهد. اما چون اصرار داری، باشد، امشب بعد نماز مغرب و عشا به خانه علی می‌رویم و درخواستمان را مطرح می‌کنیم. شاید اثرکرد و به قول تو، ما هم به نان و نوایی رسیدیم!

آن دو، طبق قرار قبلی، همان شب به منزل خلیفه جدید رفتند و قصد داشتند که از آن حضرت امارت سرزمین‌های اسلامی را درخواست کنند. وقتی که وارد شدند، آن حضرت مشغول کتابت بودند و چراغی هم در مقابل حضرت گذاشته شده بود. آن حضرت از ایشان معذرت‌خواهی نموده و فرمودند: چند لحظه صبر کنید تا کارم تمام شود، بعد صحبت‌هایتان را می‌شنوم. وقتی که کار آن حضرت تمام شد و قلم و دفتر را کنار گذاشتند، چراغی دیگر آوردند و روشن نمودند. چراغ قبلی را خاموش و در کناری گذاشته، مقابل آنها نشستند و منتظر شنیدن صحبت‌های آن دو شدند.

طلحه و زبیر که از کار آن حضرت بسیار تعجب کرده بودند، نگاهی به یکدیگر کردند و علت آن را از حضرت سوال نمودند.

حضرت فرمودند: وقتی شما وارد شدید من مشغول حساب و کتاب بیت‌المال مسلمین بودم و آن چراغ هم از هزینه همان بیت‌المال و برای انجام کارهای آن است. اما اکنون که شما کار شخصی با من دارید سزاوار نیست که از بیت‌المال هزینه کنم و به همین دلیل، چراغ خودم را روشن کردم. اکنون منتظر شنیدن صحبت‌های شما هستم.

این گونه بود که علی در مقابل تمام زیاده‌خواهی‌های افرادی چون طلحه و زبیر و امثال آنها مقاومت کرد و آنها را از خود مایوس نمود. آنها هم در زمره دشمنان علیع در آمده و ناکثین لقب گرفتند و جنگ معروف جمل را به سرکردگی عایشه به راه انداختند.

پیش از آن هم، مقاومت آن حضرت در مقابل زیاده‌خواهی‌های معاویه و کارگزاران خلیفه سوم و برکناری آنها از مناصب حکومتی، آن حضرت را درگیر جنگ صَفّین(قاسطین) کرده بود.

همچنین، در ازای ایستادگی آن جناب در مقابل انحرافات مقدسین و نماز شب‌خوان‌های منحرف و بی‌خبر از دین، که نتیجه انحراف از سیره رسول‌ا…ص در طی سال‌های بعد از پیامبرص بود، جنگ نهروان(مارقین) به آن حضرت تحمیل شد. در آخر کار هم، از دل همین افراد، جرثومه فسادی به نام ابن ملجم مرادی بیرون آمد که به تحریک معاویه اقدام به قتل آن حضرت کرد.

در حقیقت، آن حضرت قربانی عدالت‌خواهی  و پایبندی به اصول اعتقادی که از پیامبر گرامی به او ارث رسیده بود شد.

اسلام واقعی، و نه کاملا مسلط بر جامعه، تنها در طول پنج سال حکومت علیع خود را نشان داد و اکثریت مردم هم با عکس‌العمل‌های خود نشان دادند که این جور رفتار را نمی‌پسندند و با همان معاویه بهتر می‌توانند کنار بیایند!

کریم اهل بیتع

– از ظاهرت پیداست که غریبی! بگو بدانم کجا را می‌خواهی؟

– به من گفته‌اند در محله بنی‌هاشم، منزل حسن بن علیع را بجویم.

– اینجا محله بنی‌هاشم است و آن خانه که در آن باز است، منزل حسن ابن علی است.

– خدا جزای خیر به تو بدهد که مرا راهنمایی نمودی!

گفتگوی مردی مسافر با یکی از اهالی شهر مدینه را شنیدید و به دنبال آن، مرد مسافر به منزل حسن بن علیع وارد شد و مورد پذیرایی ساکنان خانه قرار گرفت.

و حالا بشنوید گفتگوی مرد مسافر را با یکی از ساکنان خانه بعد از پذیرایی و هنگام خروج از آن خانه:

– ای مرد می‌بینم که از غذایی که باید تناول کنی، مقداری را در دستمالی پیچیده‌ای، آیا می‌خواهی آن را برای کسی ببری؟

– آری! اگر ایرادی ندارد، آن را برای مردی که در بیرون مدینه به کار زراعت مشغول بود و مرا بدین جا راهنمایی نمود ببرم. زیرا گمان می‌کنم که او خود نمی‌تواند بدین جا بیاید و از این غذاها تناول نماید!

– زحمت مکش غریبه! زیرا او پدر ما حسن بن علیع است که این خانه و این غذایی که تناول نمودی از آن اوست. به راستی که او خود همواره تنها به نان جوی قناعت می‌کند ولی برای دیگران، خوان نعمتش پیوسته، گسترده و مهیاست!

انسان و صفات خدایی در حج

در بیشتر دستورات دین مبین اسلام و بخصوص در واجبات آن، سعی خالق یکتا در این است که فرد مسلمان و مومن، خود را فراموش کند و گاه در معبود حل شده و تمام و کمال به لقاء ا . . . برسد. گاهی در جمع حل شود و نقطه‌ای از اجتماع عظیمی شود که با دیگران به وجود آورده و کلا فردیت خود را که با نفسانیت و طبیعت شیطانی ممزوج است، خالص کرده و آن را نفی نماید تا خالص و پاکیزه گردیده و لایق صفات خدایی
-که اصل نظام خلقت برای ر سیدن به آن است- شود.

اصل فلسفه هفت دور طواف گرد خانه خدا هم بیرون آمدن از هفت طبعی است که در نفس انسان است و در هر طوافی یکی از آنها را خلع می‌کند و دور می‌ریزد و بیشتر و بیشتر خدایی می‌شود.

همچنین حاجی از زمانی که مُحْرِمْ می‌شود، چند کار است که اگر انجام دهد، یا باید جریمه آن را بپردازد و قربانی کند و یا حداقل اینکه استغفار کند و دیگر آن کار را انجام ندهد.

این اعمال که حدودا شامل هجده کار می‌شود و مهمترین آنها عبارتند از: لباس باید بدون دوخت و دگمه و زینت و جیب باشد. یعنی نتواند با آن فخر فروشی کند و کاملا سفید و یک‌دست باشد که کسی از روی لباس نتواند تشخیص دهد که صاحب آن فقیر است یا غنی یا پادشاه است یا وزیر و . . .

انگشتر به دست نکند که تمایزی با دیگران داشته باشد. از عطر استفاده نکند و سرمه نکشد. «خود» را زینت نکند و روغن به تن نمالد. شکار نکند و برای سیر کردن «خود» جاندار دیگری را بی‌جان نکند.

اسلحه با خود نداشته باشد و با دیگران جدال نکند. حرف ناروا و زشتی به دیگران نگوید. یعنی در مواجهه با دیگران، آنها را بر «خود» مقدم دارد و کوتاه بیاید و خودش هم شروع کننده جدال و درگیری با دیگران نباشد، مسئله‌ای که در اجتماعات بزرگ زیاد پیش می‌آید.

در آیینه نگاه نکند. یعنی «خود»بین نباشد و «خود» را از یاد ببرد. «خود» را نخاراند و کشتن پشه هم کراهت دارد. موی «خود» را کوتاه نکند و ناخن «خود» را نگیرد و دندان «خود» را نکشد.

هر کاری که باعث بیرون رفتن خون از بدن شود انجام ندهد. عقد نکند چه برای «خود» و چه برای دیگری، حتی اگر شخص دیگر در لباس احرام نباشد.

جماع و معاشقه با همسر «خود» نکند. درخت و گیاهی را که در حرم روییده نَکَنَد و نَبُرَّد. تمام لذات دنیایی را ترک کند. کمتر بخوابد و شب زنده‌داری و عبادت کند و . . .

آخرین مرحله احرام، که بعد از آن اعمال حج تمام می‌شود، قربانی است که راجع به فلسفه آن هم زیاد صحبت شده و خواننده محترم، بارها آن را شنیده‌اند و نیازی به تکرار آن در این نوشته نیست.

رمضان الحرام

در زمان‌های قدیم، مردم نسبت به امروز خیلی کم مسافرت می‌کردند و بسیاری از روستاییان در طول عمرشان شاید یکی دو بار بیشتر به شهر نمی‌رفتند. چون وسایل عبور و مرور کم بود و جاده‌ها هم (اگر جاده‌ای بود) کیفیت مطلوب را نداشت.

مرد عشایری که زندگی‌اَش به سختی می‌گذشت و تحت فشار شدید مالی بود، تصمیم گرفت تا به شهرِ نزدیک سری بزند و اوضاع و احوال را بسنجد و اگر بتواند کاری گیر بیاورد و خلاصه خودش را از این وضعیت نجات دهد.

با زحمت زیاد خودش را به شهر رساند و در کاروانسرایی اطاقی گرفت. از قضا رسیدن او به شهر، مصادف با دهه اول محرم بود و وقتی می‌خواست برای تهیه غذا بیرون برود، مرد کاروانسرادار به او پیشنهاد داد که با هم به مسجد محل بروند. هم نماز بخوانند و هم او غذا تهیه کند. مرد قبول کرد.

بعد از خواندن نماز، ناگهان دید که عده‌ای به جنب و جوش افتادند و سفره‌ای و نهاری و پذیرایی مفصل !

خلاصه، چند روزی که در شهر بود، هر روز به آن مسجد می‌رفت و شام و نهار و بعضی روزها، حتی صبحانه‌اش را هم در مسجد می‌خورد.

مرد بیچاره ! بعد از چند روز با خوشحالی به محل زندگی‌اَش برگشت و به زنش گفت :

چه نشسته‌ای که در مسجدهای شهر، هر روز غذای سه وعده مردم را مجانی می‌دهند و اصلا احتیاجی به این همه کار و زحمت که ما می‌کشیم نیست ! باید هر چه زودتر گوسفندان و بقیه وسایل غیر ضروری را بفروشیم و برای زندگی به شهر برویم.

خلاصه، چند ماهی طول کشید تا کارها را راست و ریس کردند و بعد هم زمستان شد و راه‌ها بسته شد و هشت، نه ماه بعد، آنها راهی شهر شدند و در همان کاروانسرا اطاقی گرفتند تا بعد خانه‌ای اجاره کنند و مشغول زندگی شوند.

ظهر که شد، مرد آماده شد  و به مسجد رفت. نمازش را خواند ولی هر چه منتظر ماند نه از چای خبری شد و نه از سفره غذا. دست از پا دراز تر به خانه برگشت. فردا و روز بعد از آن هم همینطور و تازه یک بار که از خادم مسجد تقاضای لیوانی آب سرد کرد، آنچنان با عصبانیت به او جواب داد که مرد ترسید و از خیر خوردن آب هم گذشت.

صاحب کاروانسرا را  هم در طول روز خیلی کم می‌دید. وقتی هم چشمش به او می‌افتاد، آن قدر عبوس بود و رو تُرُش می‌کرد -بخصوص وقتی می‌دید او غذایی خریده و به اطاقش می‌برد- که جرأت نمی‌کرد از او سوالی بپرسد !

تا این که یک شب او را سرحال دید. قدری خوش و بش کردند و مرد احوالش را پرسید و این که چه می‌کنند و چه کرده‌اند ؟!

مرد قصه ما هم دل و جراتی به خودش داد و علت این تغییر رفتار و دو گانگی را در بار اول و دوم مسافرتش از کاروانسرا دار پرسید : بار اول، هر روز مرا به مسجد می‌بردی و سه وعده غذا و . . . اما این بار حتی یک روز، یک استکان چای هم جلوی من نگذاشتند و حتی آب هم نتوانستم بخورم !

آن چه کاری بود و این چه کاریه ؟!

مرد لبخندی زد و به او گفت : بار اول که آمدی «محرم الحرام» بود، ولی این بار «رمضان المبارک» است.

مرد عشایری که از صحبت‌های کاروانسرادار چیزی دستگیرش نشده بود، در حالی که عازم رفتن می‌شد گفت :  من که نمی‌دانم چه می‌گویی، ولی به گمانم، اگر آن را «محرم المبارک» ! و  این را «رمضان الحرام» ! می‌گفتند، بهتر بود !

 

کتاب صدای افکار نوشته حمیدرضا یغمائی میباشد. حمیدرضا یغمائی در مقدمه کتاب بیان ‌می‌کند:

با نوشتن اولین انشا و تشویق معلم مربوطه دریافتم که می‌توانم افکارم را روی کاغذ آورده و به دیگران هم منتقل کنم. حدود سی و پنج سال پیش، اولین داستان کوتاهم را با نام «خواب مرگ» نوشتم.

بعد از آن دوران، هر از چند گاهی چیزهایی می‌نوشتم که بیشتر آن‌ها در طی سال‌ها از بین رفتند و اثری از آن‌ها باقی نمانده ‌است و حتی یادم نیست که در چه زمینه‌ای بوده‌اند. با ظهور فناوری‌های جدید و گسترش روزافزون توجه جامعه به فضای مجازی، موقعیت مناسبی را برای انتقال صدای افکارم به دیگران یافتم. به مرور چند داستان کوتاه و متن‌های مناسبتی زیادی نوشتم و در فضای مجازی قرار دادم که بعضی از آن‌ها، بازخورد نسبتا خوبی هم داشت. چند داستان کوتاه برای جشنواره‌های کشوری فرستاده‌ام که تقریبا همه آن‌ها در کتاب‌های منتخب این جشنواره‌ها چاپ شدند.

پیشنهادات بیشتر
پیشنهادات بیشتر در دسترس نیست
گزارش سوءاستفاده

گزارش سوء استفاده برای محصولکتاب صدای افکار

دسته: رمان و داستان برچسب: انسان و صفات خدایی, بعثت نبی اکرمص, پزشک حقیقی, تک و توک, حمیدرضا یغمائی, حمیدرضا_یغمائی, دَرهَم, دست‌چین, رمضان الحرام, روز زن, زُبیر, صدای افکار, قربانی عدالت, قصه قرآنی اصحاب, کتاب صدای افکار, کریم اهل بیت, ماهیگیری, مصادف با شب میلاد حضرت فاطمه زهراس, منشعب, نو و کهنه
اشتراک گذاری
فیس بوک Twitter پینترست لینکدین تلگرام

محصولات مرتبط

چهرزاد-مجموعه-آثار-منتخبین-جشنواره-اول-فاخته
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

چهرزاد (مجموعه آثار منتخبین جشنواره اول فاخته)

99,000 تومان
آخرین-پاراگراف-نویسنده-فریده-ترقی.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب آخرین پاراگراف

60,000 تومان
کتاب عبور از نقطه تلاقی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب عبور از نقطه تلاقی

70,000 تومان
مثل-کشمش-مجید-محمدی-فر
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب مثل کشمش

50,000 تومان
چشمان-خاکستری-نویسنده-نسترن-لیاقتمند.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب چشمان خاکستری

60,000 تومان
‏‫چکامه-زندگی-(زاهد-ترانه‌خوان-و-جادوگر-پیر)-نویسنده-حسن-دوستی‏‫؛-ویراستار-بهناز-ترابی.‮‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

‏‫کتاب چکامه زندگی (زاهد ترانه‌خوان و جادوگر پیر)‮‬‏‫

80,000 تومان
مهدخت-(مجموعه-آثار-منتخبین-سومین-فستیوال-شعر-و-داستان-فاخته)-مجموعه-نویسندگان--گردآوری-سایه-مهری‌چمبلی--‏‫ویراستار-آیگین-امیدی.‬‬‬
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب مهدخت (مجموعه آثار منتخبین سومین فستیوال شعر و داستان فاخته)

100,000 تومان
تو-بهترینی-نویسنده-پریسا-سلطانی-؛-ویراستار-سایه-مهری.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب تو بهترینی

60,000 تومان
اتانازی-نويسنده-نسترن-لیاقتمند
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب اتانازی

60,000 تومان
غريبه-های-قريب--نويسنده-حوری-سیدابوالقاسم-.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب غريبه های قريب

50,000 تومان
سوز-باران-نویسنده-فرانگیز-عزتی؛‌-ویراستار-سایه-مهری‌چمبلی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب سوز باران

50,000 تومان
تو-معلم-،-من-شاگرد-عاشق-نویسنده-ندا-سلطانی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب تو معلم، من شاگرد عاشق

60,000 تومان
رخسار خاک (مجموعه آثار منتخب دومین جشنواره‌ی بزرگ داستان کوتاه)
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب رخسار خاک (مجموعه آثار منتخب دومین جشنواره‌ی بزرگ داستان کوتاه)

90,000 تومان
نامه-هایی-که-لیلا-نخواند-نویسنده-مطهره-میرزایی-؛
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب نامه هایی که لیلا نخواند

50,000 تومان
رها-تر-از-فرياد-مجموعه-آثار-منتخب-سومین-جشنواره-ی-بزرگ-داستان-کوتاه
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب رها تر از فریاد (مجموعه آثار منتخب سومین جشنواره ی بزرگ داستان کوتاه)

75,000 تومان
سوری-بانو-مجموعه-آثار-منتخب-پنجمین-جشنواره-ی-ملی-داستان
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب سوری بانو (مجموعه آثار منتخب پنجمین جشنواره ی ملی داستان کوتاه)

70,000 تومان
مسافر-فرنگینویسنده-لیلا-گرگانی-؛-ویراستار-آیگین-امیدی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب مسافر فرنگی

70,000 تومان
پاییز-را-خزان-نکن-ایده-مفرح
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب پاییز را خزان نکن

60,000 تومان
فروشگاه
لیست علاقه مندی ها
0 موارد سبد خرید
حساب کاربری من

سبد خرید

خروج
  • منو
  • دسته بندی
  • علمی
    • کتاب
      • کتب خارجی
      • تاریخ
      • رمان و داستان
      • زبان خارجه
      • شعر
      • فنی مهندسی
        • مهندسی عمران
          • مهندسی آب
          • محیط زیست
        • مهندسی مکانیک
      • کتب صوتی
      • کودک و نوجوان
      • مدیریت و اقتصاد
      • عکاسی
      • مد و طراحی دوخت
      • روانشناسی
      • هنر و نقاشی
    • دوره های مجازی
    • مجله
      • مجله همزیستی با حیات
      • ژورنال تخصصی زیستبان
  • محصولات ارگانیک
    • عسل
  • علمی
    • کتاب
      • کتب خارجی
      • تاریخ
      • رمان و داستان
      • زبان خارجه
      • شعر
      • فنی مهندسی
        • مهندسی عمران
          • مهندسی آب
          • محیط زیست
        • مهندسی مکانیک
      • کتب صوتی
      • کودک و نوجوان
      • مدیریت و اقتصاد
      • عکاسی
      • مد و طراحی دوخت
      • روانشناسی
      • هنر و نقاشی
    • دوره های مجازی
    • مجله
      • مجله همزیستی با حیات
      • ژورنال تخصصی زیستبان
  • محصولات ارگانیک
    • عسل
  • لیست علاقه مندی ها
  • ورود / ثبت نام
کلید اسکرول خودکار به بالا