عنوان کتاب: عبور از نقطه تلاقی
نویسنده: فریده ترقی
ویراستار: بهناز ترابی
کمی درباره کتاب:
کتاب عبور از نقطه تلاقی مجموعه داستان کوتاهی است که به نویسندگی فریده ترقی به رشته تحریر درآمده.
مجموعه داستان های کوتاهی که راوی آن اول شخص است که این نیز با نام مجموعه داستان که برگرفته از عنوان اولین داستان کتاب است همخوانی دارد.
تمام داستان ها گویا از زبان یک شخص بازگو می شود و این خود در زیرمتن داستان های در ظاهر جدا از هم یک همخوانی و یکدستی ایجاد می کند.
داستان های کتاب از زبان شخصی است که احساسش را نسبت به آچه پیش رویش قرار دارد بیان می کند و مخاطب با احساسات و تخیلات شخصیت درگیر می شود و رفته رفته با گام های او همسو .
داستان های کوتاه همان اندازه که کوتاه هستند همان اندازه نیازمند به قلمی توانا هستند. تا مخاطب را در این کوتاهی راه با خود همراه سازد و تاثیری بر آن بگذارد که مخاطب پس از پایان داستان همچنان به داستان بیندیشد. و این خود نشان از اهمیت و سختی کار نویسنده داستان کوتاه دارد.
برشی از داستان
سرم را روی بازوانم تکیه میدهم، فکر میکنم به نوه هایم، به صدای خنده و شوخیشان، به دختر و پسری که با خوندل و دستتنها بزرگ کردهام، به دعا کردن هایم، بیدارخوابی هایم، به جوانیم!
زندگی ام را مثل فیلمی کهنه و تکراری از جلو چشمانم میگذرانم، عادتم شده این روزها، بعضی جاهها تندتر بعضی کندتر، یک جاههایی هم نگه اش میدارم. نقطه کور هستند انگار! فرو میروم در خودم، فکر میکنم.
به همه چیز! و به هیچ! در کاسه سرم از دور صدایی نق میزند، تحویلش نمیگیرم. اما ول کن نیست لعنتی، تکرار میکند!
حرصم میدهد! “آدم عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود ” پیشانیام را به کف دستم تکیه میدهم، داد میزنم مگر آنکه برای حفاظت از چیزهای با ارزش زندگیاش ناگزیر باشد دست در النه مار کند.
سرم سنگین است، نباید اول صبحی شیر میخوردم. حالم را بد میکند. بخصوص اگر شب خوب نخوابیده باشم. بدنم خسته است.دیگر تاب تحمل فکر
بووووق
صدایی میگوید: حرکت کن دیگه بابا! سر صبحی!
سرم را از روی فرمان برمیدارم، کی خوابم برد؟ ماشینی از کنار جلو می آید.
گیج و متعجب بهش خیره میشوم. زنی با دلواپسی براندازم میکند. میپرسد:
“خانم حالتان خوبست؟”
سرم را به نشانه بله تکان میدهم. دروغ میگویم.
مثل همیشه، راه میافتم. نگاه دلسوزانه زن در حافظه ام میماند. کاش راستش را گفته بودم. که سرگیجه
دارم. که آب دهانم غلیظ شده و ماسیده کف زبانم. که دستوپایم سوزن سوزن می شوند. که نمیدانم سر پیری این ماشین را برداشتهام کدام گوری دارم
میروم، که از خودم خسته شده ام. بینیام تیر می کشد و مورمور می شود.اشکهایم راه میافتند.
این کتاب مناسب است برای:
تمامی افرادی که به داستان های بلند و کوتاه علاقمندند