به فروشگاه عطران خوش آمدید
فروشگاه عطران
فروشگاه عطران
مرور دسته بندی ها
  • علمی
    • کتاب
      • کتب خارجی
      • تاریخ
      • رمان و داستان
      • زبان خارجه
      • شعر
      • فنی مهندسی
        • مهندسی عمران
          • مهندسی آب
          • محیط زیست
        • مهندسی مکانیک
      • کتب صوتی
      • کودک و نوجوان
      • مدیریت و اقتصاد
      • عکاسی
      • مد و طراحی دوخت
      • روانشناسی
      • هنر و نقاشی
    • دوره های مجازی
    • مجله
      • مجله همزیستی با حیات
      • ژورنال تخصصی زیستبان
  • محصولات ارگانیک
    • عسل
ورود / ثبت نام

ورودایجاد حساب کاربری

رمزعبورتان را فراموش کرده‌اید؟
لیست علاقه مندی ها
0 موارد / 0 تومان
منو
0 موارد / 0 تومان
کتاب-عشق-قرنطینه-را-هم-می-شکند-و-یک-داستان-به-قلم-امیرحسین-توکلی-دیگر
برای بزرگنمایی کلیک کنید
خانهعلمیکتابرمان و داستان کتاب عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر
محصول قبلی
کتاب هندبوك تصفیه آب دگرمونت (ویرایش هفتم ۲۰۰۷ جلد 4) 170,000 تومان
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
کتاب-دلنواز-به-قلم-فاطمه-سلیمی
کتاب دلنواز 70,000 تومان

کتاب عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

70,000 تومان

فقط 3 عدد در انبار موجود است

مقایسه
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
  • توضیحات
  • پیشنهادات بیشتر
توضیحات

عنوان کتاب: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

نویسنده: امیرحسین توکلی

 

کتاب  عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر به قلم امیر حسین توکلی میباشد.

این کتاب از دو فصل مجزا تشکیل شده است که عنوان بخش اول داستان تراژیک سه کله پوک که احمق نیستند می باشد

و نام بخش دوم نیز عشق قرنطینه را هم می شکند است.این کتاب زیبا را به علاقمندان داستان های کوتاه و رمان پیشنهاد میکنیم.

 

خلاصه ای از کتاب را باهم میخوانیم:

اسمش بود ویکتوریا

دردی که از سیم‌های زنجیر و چرم اصل خورده بودیم، اصلا یادمان نبود اما این همه آجر را که تا طبقه سوم برده بودیم، شیره‌ی وجودمان را کشید بود و حالا مصیبت زده کُنج پارک که همیشه پاتوقمان بود روی چمن پهن بودیم. چرا دوباره پارک؟ چون خانه‌ی ساقی عموی من، دایی بابک و رفیق بابای رضا: جواد که عموی قورباغه باشد، نزدیک پارک است؛ یعنی شمال روستایی گارماسه.

گارماسه به سه منطقه از جنوب با نام صحرا پایین، مرکز یا میانه و شمال یا صحرا بالا تقسیم می‌شود که درگیری‌ها و دعواهای مخصوص خود را دارد.

هر تکانی که روی چمن می‌خوردیم، قسمتی از چمن به خاک و گرده‌ی زرد آجر همرنگ میشد؛ و ما هم رفیقانی خسته بودیم که جرئت نداشتیم به خانه برویم، چون می‌دانستیم که با این هیبت، اگر دیده شویم، یک کتک دیگر انتظارمان را می‌کشد و ما تحمل کتک دیگری در یک روز را نداشتیم، پس با خود کلنجار می‌رفتیم که بعداظهر شود تا حمام عمومی باز کند و ما راهی آنجا شویم. گفتم ما کله پوک نبودیم، همان صبح که بیرون آمدیم لباس با خود آوردیم.

 بیشتر بخوانیم: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

بابک  در کتاب عشق قرنطینه گفت:{وای این حساسیت من گرفته، گلوم می‌سوزه، فکر کنم مال گرد و خاکه}. رضا گفت:{نه فکر کنم از سیگارهای که هی فرت و فرت این عموی قورباغه می‌کشید، باشه}. من، گفتم:{ولی خیلی خسته شدیم، دوست دارم تا فردا صبح بخوابم}.

رضا:{منم میمیرم برای یک مرغ کامل که تا تهش رو بخورم و از اون ور تا صبح بخوام}.

بابک که هنوز داشت مثل وزغ از گلوی خودش صدا در می‌آورد و هر چند دقیقه یکبار مثل کسی که می‌خواهد جیغ بزند اما توانش را ندارد دهنش را باز می‌کرد و صدای کلاغ خسته‌ای را در می‌آورد، گفت: {میگم من از این عموی قورباغه پرسیدم، چرا این همه سیگار میکشی گفت: {سیگار مثل این می‌مونه که صبح از خواب بیدار بشی و یک لیوان آب خنک بخوری، دیدی چه حالی داره، سیگار همین کارو برا روح انجام میده، دیگه برات بگم آرامش، مشت و مال روحی و رفع عصبانیت و خنک کردن گلو… }حالا فکر می‌کنم یک نخ از همین سیگارا بکشم این گلو که داغه و می‌سوزه خُنک بشه. گفتم:{اسم سیگارش چی بود؟}. گفت:{اسمش بود ویکتوریا}.

 بیشتر بخوانیم: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

آب حوض کشاورزی خوردیم، بی پول شدیم، مجبور به سمبوسه و تمر و سی دی غارت کردن شدیم، عاشق شدیم، زنجیره سیمی با چرم اصل خوردیم، آجر را به جای بالابر، بالا بردیم و حالا می‌خواستیم ببینیم سیگار چه طعمی می‌دهد.

گفتم: {شاید برا خستگی هم خوب باشه}. سکوت. این یعنی تایید جمعی.

علیپور نگاهی عاقل اندر صفیحه به من نکرد، حتی تعلل نکرد، حتی به چشمانم نگاه نکرد و سریع سیگار جعبه باریک سیاه ویکتوریا را کف دستانم گذاشت و حتی ذره‌ی شک نکرد.

او فقط پول می‌خواست اما من برای محکم کاری گفتم عموی من، دایی بابک و رفیق بابای رضا سیگار می‌خواهد، همان:{جواد}خودمان. سیگار را بین کِش شلوار و شکم پنهان کرده، رفتم سراغ قرار همیشگی: پارک.

بابک و رضا که برای تهیه فندک  عشق قرنطینه رفته بودند، دم پارک، یعنی جایی که یک دستشویی هست. منتظر من بودند و وقتی من رسیدم اطراف  عشق قرنطینه را نگاه کرده، وارد دستشویی خیلی تمیز که برق میزد شدیم.

 بیشتر بخوانیم: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

وارد همان اولی سمت راست شدیم و عجب جایی، بوی سیگار با بوی سیر مخلوط شده بود و وضعی بود، وضعی عجیب حال بهم زن.

سه نفری در جای تنگ سیگارها به لب، مشغول شدیم. اول: سرفه، اشک از چشمان، سرفه، اشک، سرفه و بعد سردرد بود و بعد از چندین بار عادی شد.

اگر کسی به هنگام دود بازی ما وارد دستشویی خیلی خیلی تمیز پارک می‌شد هم بینیش و هم چشمانش بو و دود را می‌بویید و می‌دید. شانس ما این بود که به ندرت کسی به دستشویی زیبای پارک نگاه می‌انداخت: معتادهای آخر شب.

هر روز می‌آمدیم به بهانه  عشق قرنطینه فوتبال و به جای دویدن، دود در ریه می‌کردیم و این کار را به بهترین صورت انجام می‌دادیم: تمیز، با عطر و آدامس هیچ ردی نمی ماند، باز تاکید می‌کنم، ما سه کله پوک احمق نبودیم. جعبه‌ی سیگار را در شمشادها پنهان کرده، می‌رفتیم.

چند روز به این منوال گذشت و مشکلی نبود تا اینکه بعدش هم باز مشکلی ایجاد نشد و این کار ما پنهانی انجام می‌شد: کسی از بوی سیگار ما بو نبرده بود.

 بیشتر بخوانیم: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

سیگار مزه کرده بود زیر زبانمان و ما هم به رسم بزرگان خود، وقتی می‌کشیدیم آرام، سردردمان رفع می‌شد و برای ما عجیب بود: در آن اوایل که می‌کشیدیم سردرد می‌گرفتیم و حالا سر ما به آنی خوب می‌شد. سیگار یک دوای عالی بود، برای فکر نکردن. رها بودیم با سیگار.

آنقدر رها بودیم که روزی که خانواده من و بابک نبودند، در خانه‌ی ما، در وسط هال، سیگار می‌کشیدیم و البته باید گفت ما کله پوک نبودیم، یک در و دو پنجره عشق قرنطینه را باز گذاشته بودیم و راحت لمیده بودیم.

سیگار به لب، در حال بازی با باقی مانده‌ی سی‌دی‎های سید در پلی استیشن بودیم، موبایل‌هایمان هم چند لحظه یکبار به دستمان می‌آمد تا پیام‌های متعدد فحش‌های رکیک را به قورباغه و پلنگ صورتی ارسال کنیم، با اینکه می‌دانستیم شماره‌هایشان را عوض کردند و ما داریم به همراه اول فحش می‌دهیم که هر دو آراممان می‌کرد.

 بیشتر بخوانیم: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

عموی من، دایی بابک و رفیق بابای رضا با بابای رضا رفته بود بندر.{آهان}، راستی باید بگویم که عموی قورباغه را با 5 کیلو شیشه گرفتند و فکر کنم دیگر هیچ وقت پیدایش نشود.

بدون ترس و با خیال راحت و بدون اینکه برایمان مهم باشد، آن روز حال و هولی داشتیم. رضا گفت:{خیلی احمقی چرا پاس ندادی رونالدو}.

من گفتم:{چون احمق… (اینجا کامی از سیگار گرفتم و به روش بزرگتر ها، بیشترش را پایین دادم، آنها بهش می‌گویند: حبس اما از من زیاد طول نکشید)…اگه بهش پاس می‌دادم نمی‌تونست بزنه، رونالدو یا باید از چپ و راست شوت بزنه یا با کله روی محوطه، بقیه جاها به درد نمی‌خوره}.

بابک که سر یخچال ما بود و این برای من لااقل تازه نبود، چون او هربار که  عشق قرنطینه می‌رسید، یعنی پایش را که از در هال ما تو می‌گذاشت به طرز قریب الوقوعی سر یخچال می‌رفت و ما هم هربار به طرز شگفت انگیزی موز در یخچال داشتیم و او مثل شامپانزه‌ای گرسنه، موز در دهانش فرو می‌کرد، الان هم داشت موز می‌خورد، دهانش پر بود، گفت:{صدای… ماشین… میاد}.

 

حتما به پارک برید

سال‌ها بعد. روزگاری که دیگر زاینده رود نمی‌زایید و بی‌آب و بی‌جان بود، روزگاری عشق قرنطینه که چاه‌ها بی‌آب شده بود، روستا طراوت قبلش را از دست داده بود، لااقل برای من، نمی‌دانم چرا شاید برای اینکه بزرگتر شده بودم و دیگر برایم این کوچه‌های آسفالت تکه تکه شده و این صحراها و زمین‌های خاکی و اصطبل‌ها و …

تکراری و بیهوده شده بود. سرکوچه باغ ایستاده بودم و منتظر که با یکی از رفقا برویم رستوران بابک، البته اشتباه نشود بابک گارسون آن رستوران بود و غذاهایی که دست نخورده می‌ماند را می‌آورد در پارک جلوی رستوران و ما روی نیمکت‌های پارک، شعبه دوم رستوران را برپا و غذاها را نوش جان می‌کردیم.

رفیقی که می‌آمد دنبالم رضا بود، کسی که نه بازیگر بلکه راننده اسنپ بود و غایت هنرش این بود که به مسافر بگوید سفرش را لغو کند تا نخواهد کمیسیون بدهد و اگر بپرسید خودت چه شدی؟ می‌گویم من هم مانند میلیون‌میلیون جوان این کشور بی‌خود و بی‌جهت این‌ورآن‎ور ول هستم و راستش را بخواهید نمی‌دانم.

 بیشتر بخوانیم: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

یک کفش سفید نایک کتانی پوشیده‌ام با یک شلوار کارگران آمریکا (جین) و یک کاپشن بادی سیاه که دیشب گوشه شانه‌اش گرفت به تیزی بدون سر یکی از شاخه‌های چوب لباسی که کلاهک پلاستیکی‌اش گم و پاره شده بود، حالا حجم کوه مانند پشمی سفید بر کاپشان سیاهم خودنمایی می‌کرد.

سرم را برمی‌گردانم و داخل کوچه عشق قرنطینه را نگاه می‌کنم، سه پسر کنار هم می‌آیند: یکی ازآنها بچه‌ی خواهرم، دیگری بچه‌ی برادرم و آن آخری هم که تاس است پسر حسین رفیق قدیمی‌ام بود. داشتند می‌خندیدند و هر از گاهی پچ‌پچ‌کنان با نگاه به من، در موردم حرف می زدند.

 رسیدند به سرکوچه. با هم سلام کردند، انگار که یک نفر سلام کرده باشد. بلند شدم و امتداد کوچه را چند بار رفتم و برگشتم، ایستادم جلویشان. دقیقا جلوی پسر برادرم ایستاده بود. گفتم:{به سلامتی کجا؟}، گفتند:{پارک}. جمله عمویم چند بار در ذهنم تکرار شد و روزی که دقیقا مثل همین روز اینجا به ما گفت نروید در پارک را به یاد آوردم، لحظه به لحظه آن روز را که آغازی برای سه وادی بود.

 

به کوی عشق چون پا می‌نهی از جان و سر بگذر…

1.روی یک ترامبولینِ نرم پرتاب می‌شوم. می‌روم بالا، از ابرها سردر می‌آورم، از آنجا به سوی زمین سقوط می‌کنم، از بین ابرها به زمین نزدیک می‌شوم، هوا را می‌شکافم، می‌افتم در کوچه‌ی تنگ و تاریک که بوی عطرِ آشنای می‌دهد، تنها چند ثانیه می‌گذرد تا متوجه شوم که این کوچه، کوچه‌ی قهر و آشتی است و این عطر، عطر اوست.

شمایل تراشیده و زیبایی او تمام عرض ناچیز قهر و آشتی را گرفته، مانند ابولهول شور، زیبایی و زندگی، سپس قدم برمی‌دارد و جلو می‌آید و پا در نور خورشیدی می‌گذارد که تا نیمه کوچه را روشن کرده است، نور اولین وظیفه خود را انجام می‌دهد، مجسمه تاریک را روشن می‌کند: دختری قد بلند، چشم‌های آبی که شور را می‌شوراند و آتش را آتش می‌زند، چشمانی لبالب از کف‌خون‌های هزاران گرگ گرسنه و موهای مشکی‌مشکی که می‌افتد روی گونه‌های چال افتاده‌اش و لبخندی که دریچه‌ی گنج‌هاست.‌

او بت من: سمانه است نامی که باعث می‌شد، هر روز کمرم را سفت و محکم به دیواره‌ای خشت و خاکی کوچه‌ی  عشق قرنطینه قهر و آشتی بکوبم تا او با آرامش از کنارم رد شود و وقتی لبه‌های مانتوی سورمه‌ی دبیرستانش به لباس‌های من کشیده می‌شد و عطر تنش پرت می‌شد سوی بینی‌ام، نمی‌دانم بوی اُدکلنش بود یا بوی عرق بعد از مدرسه‌اش، هر چه بود در آن لحظه‌ی عبور از هم که به آنی می‌گذشت، من احساس می‌کردم که در سن 14 سالگی جاودان خواهم شد.

زیر پایم خالی می‌شود: کوچه، سمانه، زمین و زمان در هم حل می‌شوند، به سوی تاریکی می‌روند و رقیق و بعد محو می‌شوند.

 بیشتر بخوانیم: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

دوباره روی ترامبولین پرتاب می‌شوم و دوباره آسمان، کوچه‌ی قهر و آشتی و و او تکرار می‌شود، تکرار و تکرار. سرم سنگین شده است. از خواب می‌پرم، غرق در عرق، ترس و عرق سرد.

2.به محض آنکه بیدار شدم، انگار که متوجه نکته‌ی عجیب و غریب شده‌ام، در ذهنم طنین {آهان}‌ی پراکنده می‌شود.

می‌فهمم که ترامبولین نرم پشتی‌ام بوده و موتورش ویبره‌ی موبایلم. موبایل را از زیر پشتی برمی‌دارم و ویبره را قطع می‌کنم. پس آن نگاه و چهره هم در خواب بود، چه بد که رویا تمام میشود و کابوس پا برجا باقی می‌ماند.

لحظاتی ناراحت شده و تاسف می‌خورم، سپس به یاد می‌آروم که الان وقت ناله نیست، برای امروز یک ماه، دو ماه، یا نمی‌دانم، حسابش از دستم در رفته است، از روزی که پدر قانون قرنطینگی را اجرایی کرد، زمان چموش‌تر شده، از آن روز دیگر پایم را بیرون از خانه نگذاشته‌ام و در خانه که باشی زمان به طور شگفت آوری می‌گذرد و روز را شب و شب را روز می‌کند.

 بیشتر بخوانیم: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

بعد از چند دقیقه مرور نقشه‌ای  عشق قرنطینه که هربار تصمیم به عملی کردنش داشتم، ترسیده و پا پس کشیدم، بلند می‌شوم و لباس‌هایم را از زیر تخت برمی‌دارم و مشغول پوشیدن می‌شوم.

کاپشن و شلوار را دیشب از کمد برداشتم و زیر تخت پنهان کردم، چرا که 6 صبح با صداهای عجیب و غریب لولاهای کمد برای خودم مزاحم نسازم و با هزار ترفند و بدبختی توانستم بدون اینکه کسی شک کند و یا ببیند کفش‌ها را از جاکفشی به اتاقم بیاورم.

باز هم خداراشکر که این ترامبولین سر ساعت بیدارم کرد، هرچند از رویایی شیرین، اما بیداری باید باشد که رویا واقعه شود، با خواب، ای‌کاش گفتن و حسرت، هیچ چیز تغییر نمی‌کند.

 لباس‌هایم را می پوشم. آرام-آرام راه می‌افتم به سمت انتهای اتاق و از پنجره‌ کوچه‌ی پشتی خانه را نگاه می‌کنم، برای صدمین بار اطمینان پیدا می‌کنم که ارتفاع بیشتر از یک متر نیست.

 بیشتر بخوانیم: عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

سال‌های قبل که گه‌گاهی مسافرت می‌رفتیم این پنجره همیشه برای پدرم خاص بود، چون با دو قفل، یکی از داخل خانه و یکی از خارج خانه قفلش می‌کرد و تازه کمد من را به کمک برادرم بلند کرده و می‌گذاشت پشت پنجره عشق قرنطینه: ورود به خانه ما از آن پنجره غیر ممکن می‌شد، می‌گفت:{این پنجره دزد پسند است}.

بارها می‌خواسته یک دیوار به جایی پنجره بکشد و کار را خلاص کند اما مادر همیشه می‌گوید نه:{ بچه کور می‌شود} و این شده که هنوز پنجره پا برجاست و بازخداراشکر که اگر نبود من کور که نه دیوانه می‌شدم. خانه‌ها دارند انتقام روزهای را می‌گیرند که در آنها آرام و قرار نداشتیم و آرزو می‌کردیم که پنجشنبه بیاید یا آلودگی شود یا… حالا در آنها محبوسیم هرچند ناخواسته، خانه‌ها مانند همه انتقام می‌گیرند و نمی بخشند.

پیشنهادات بیشتر
پیشنهادات بیشتر در دسترس نیست
گزارش سوءاستفاده

گزارش سوء استفاده برای محصولکتاب عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر

دسته: رمان و داستان برچسب: امیرحسین_توکلی, امیرحسین.توکلی, جشنواره کتاب تهران, چاپ رایگان کتاب کودک, چاپ کتاب رایگان, چاپ کتاب صوتی, حمایت از نویسنده, حمایت از نویسنده جوان, حمایت از نویسنده ها, سه کله پوک که احمق نیستند, طراحی کتاب داستان, عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر, فستیوال داستان نویسی, کتاب عشق قرنطینه را هم می شکند و یک داستان دیگر, کوی عشق, ویکتوریا
اشتراک گذاری
فیس بوک Twitter پینترست لینکدین تلگرام

محصولات مرتبط

تو-معلم-،-من-شاگرد-عاشق-نویسنده-ندا-سلطانی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب تو معلم، من شاگرد عاشق

60,000 تومان
دختري-که-خان-هاش-روي-ابر-بود-نویسنده-فاطمه-سعید-.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب دختري که خانه اش روي ابر بود

40,000 تومان
‏‫چکامه-زندگی-(زاهد-ترانه‌خوان-و-جادوگر-پیر)-نویسنده-حسن-دوستی‏‫؛-ویراستار-بهناز-ترابی.‮‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

‏‫کتاب چکامه زندگی (زاهد ترانه‌خوان و جادوگر پیر)‮‬‏‫

80,000 تومان
قلم جوانی عباس علاف صالحی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب قلم جوانی (مجموعه آثار منتخب اولین جشنواره داستان کوتاه)

60,000 تومان
ستاره-نویسنده-راضیه-ندیمی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب ستاره

50,000 تومان
اسپرسوی-زهرماری-نویسنده-ابراهیم-نیرومند.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب اسپرسوی زهرماری

50,000 تومان
کتاب عبور از نقطه تلاقی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب عبور از نقطه تلاقی

70,000 تومان
غريبه-های-قريب--نويسنده-حوری-سیدابوالقاسم-.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب غريبه های قريب

50,000 تومان
مشق-عشق-مجموعه-آثار-منتخبین-اولین-جشنواره-شعر-و-داستان-کوتاه
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب مشق عشق (مجموعه آثار منتخبین اولین جشنواره شعر و داستان کوتاه شهنواز)

80,000 تومان
مسافر-فرنگینویسنده-لیلا-گرگانی-؛-ویراستار-آیگین-امیدی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب مسافر فرنگی

70,000 تومان
مسافر-صبا-گردآوری-علی-صالحی-؛-‏‫ویراستار-سمیه-حبیبی.‬‬
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب مسافر صبا

150,000 تومان
مجموعه-داستان‌های-الهه-شب‌های-بی‌هوس-نویسنده-حسن-دوستی.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب مجموعه داستان های الهه شب های بی هوس

70,000 تومان
سوز-باران-نویسنده-فرانگیز-عزتی؛‌-ویراستار-سایه-مهری‌چمبلی
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب سوز باران

50,000 تومان
شبیه-کور-شدن-يک-نقاش-به-قلم-مهدی-حاجی-باقری.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب شبیه کور شدن يک نقاش

50,000 تومان
اتانازی-نويسنده-نسترن-لیاقتمند
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب اتانازی

60,000 تومان
چشمان-خاکستری-نویسنده-نسترن-لیاقتمند.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب چشمان خاکستری

60,000 تومان
زندانی بیگناه/ نويسنده منیژه صالحی شهرستانی.
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب زندانی بیگناه

50,000 تومان
کتاب-شاخه-خیال-(مجموعه-آثار-منتخب-چهارمین-جشنواره-بزرگ-شعر-و-داستان-کوتاه-کشور)
مقایسه
Quick view
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
افزودن به سبد خرید
بستن

کتاب شاخه خیال (مجموعه آثار منتخب چهارمین جشنواره بزرگ شعر و داستان کوتاه کشور)

80,000 تومان
فروشگاه
لیست علاقه مندی ها
0 موارد سبد خرید
حساب کاربری من

سبد خرید

خروج
  • منو
  • دسته بندی
  • علمی
    • کتاب
      • کتب خارجی
      • تاریخ
      • رمان و داستان
      • زبان خارجه
      • شعر
      • فنی مهندسی
        • مهندسی عمران
          • مهندسی آب
          • محیط زیست
        • مهندسی مکانیک
      • کتب صوتی
      • کودک و نوجوان
      • مدیریت و اقتصاد
      • عکاسی
      • مد و طراحی دوخت
      • روانشناسی
      • هنر و نقاشی
    • دوره های مجازی
    • مجله
      • مجله همزیستی با حیات
      • ژورنال تخصصی زیستبان
  • محصولات ارگانیک
    • عسل
  • علمی
    • کتاب
      • کتب خارجی
      • تاریخ
      • رمان و داستان
      • زبان خارجه
      • شعر
      • فنی مهندسی
        • مهندسی عمران
          • مهندسی آب
          • محیط زیست
        • مهندسی مکانیک
      • کتب صوتی
      • کودک و نوجوان
      • مدیریت و اقتصاد
      • عکاسی
      • مد و طراحی دوخت
      • روانشناسی
      • هنر و نقاشی
    • دوره های مجازی
    • مجله
      • مجله همزیستی با حیات
      • ژورنال تخصصی زیستبان
  • محصولات ارگانیک
    • عسل
  • لیست علاقه مندی ها
  • ورود / ثبت نام
کلید اسکرول خودکار به بالا