عنوان کتاب: فرانک
نویسنده: فرانگیز عزتی
مجموعه اشعار فارسی
یک نمونه از اشعار چاپ شده در این کتاب:
خویشتن
گِره به نور میزنم چو سایه های خویشتن
بنده ی مست می شوم زِ باده های خویشتن
دلم چو دست می کشد زِ هر چه در زمانه هست
زِ دام و دانه می رهم، زِ عقده های خویشتن
چه بی امان هدر شده تمام لحظه های من
چو کوهِ غُصّه می شوم زِ ناله های خویشتن
دوای دردِ بی کسی به دست هیچ کس نبود
به نزدِ دوست می برم گلایه های خویشتن
هوایِ گریه می کند دلِ پُر از شکایتم
کنارِ دیده می نهم زِ تکه های خویشتن
مسافری غریب اگر سراغِ آشنا گرفت
به صد بهانه می دهم نشانه های خویشتن
چو روح سرکشم کند مدد دلِ حَزینِ من
سحر عبور می کنم زِ جاده های خویشتن
فرانک از پی دلی؟ ره به خدا کجا بری؟
گذر کن از حضور خود، زِ پرده های خویشتن
نمونه ای دیگر از اشعار:
وصال
روزی آید به بَرَم زار وپریشان برسی؟
به کِنارم چو طبیبی پیِ درمان برسی؟
من دِلخون شده را در برِخود بنشانی
سرِ بالینِ من آنروز به سامان برسی؟
میلِ دیدار کنی وز پیِ من همچو نسیم
که سَر از پا نشناسی ،تو شتابان برسی؟
زودتر عزمِ سفر کن که مبادا روزی
بار بندم من از اینجا و پریشان برسی
گر چه مقدور نباشد رخِ تو دید عَیان
جَهد کن دور زِ اَغیار که پنهان برسی