عنوان کتاب: نقد و بررسی نظریه پروفسور لاورنس کرواس
نویسنده: عباس علاف صالحی
لاورنس کرواس با نام اصلی لاورنس ماکسول کراوس فیزیکدان کانادایی-آمریکایی است که در شاخه فیزیک نظری فعالیت میکند. او استاد فیزیک در مدرسه تحقیقات زمین و فضا است و در دانشگاه آریزونا نیز مدیر پروژه است.
او مؤلف چندین کتاب است که همگی جز پرفروشترینها بودهاند.از معروفترین کتابهای او «هستی (گیتی) از هیچ چیز» است. لاورنس کراوس بنیان گذار و مدیر پروژه منشآت دانشگاه ایالتی آریزونا است.
وی که توسط موسسه ساینتیفیک آمریکا از او بهعنوان یکی از خردمندان نادر در عرصه گسترش عمومی علم یاد میشود، از کتابهای پرفروش او میتوان از فیزیک استار ترک نام برد و همچنین جوایز بینالمللی بسیاری را به خاطر تحقیقات و نوشتههایش کسب کرده است.
چکیده ای از کتاب:
زندگینامه
لاورنس کرواس در نیویورک متولد شد و تقریباً بلافاصله همراه خانوادهاش به کانادا مهاجرت کرد. دوران کودکی را در تورنتو گذراند. در ۱۹ ژانویه ۱۹۸۰ با کاترین کلی ازدواج کرد. کاترین از بومیان ایالت نوا اسکوشیا است. در ۲۳ نوامبر ۱۹۸۴ آنها صاحب دختری به نام لیلی شدند. کراوس و کلی در سال ۲۰۱۰ از هم جدا شدند.
لاورنس کرواس چندین حضور در شبکههای تلویزیونی داشته و همچنین برای نیویورک تایمز مقاله نوشته و مخالفتش با نظریه طراحی هوشمند برایش معروفیت به همراه آورده است. او هماکنون با مؤسسه دانشمندان و مهندسان آمریکا در سمت مشاور فعالیت دارد.
او در نوامبر ۲۰۰۶ و اکتبر ۲۰۰۸ در سمپوزیوم فراتر از ایمان حضور داشت و جز سخنرانان نیز بود. او همچنین در کمپین انتخاباتی باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ فعالیت داشت. در سال ۲۰۱۰ به عضویت هیئت مدیره فدراسیون دانشمندان آمریکا درآمد.
لاورنس کرواس یکی از منتقدین نظریه ریسمانها است. این موضوع را بهتفصیل در کتاب «پنهان شدن در آینه» که در سال ۲۰۰۵ انتشار یافت، شرح داده است. در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ نیز کتابهایی از او منتشر شد.
فعالیت علمی
بیشتر فعالیت او به فیزیک نظری معطوف میشود و مقالات متعددی در این زمینه منتشر کرده است. او یکی از اولین فیزیکدانهایی است که در شاخه کیهان شناسی فعالیت کرده و ایدهای که هماکنون تحت عنوان انرژی تاریک شناخته میشود ماحصل فعالیتهای اوست.
او یکی از بنیانگذاران و مدیر پروژه آرجینز است که به بررسی و طرح سؤالات اساسی در مورد جهان هستی میپردازد و با افراد آکادمیک و صاحب نظری مانند نوآم چامسکی گفتگو داشته است.
افتخارات
لاورنس کرواس یکی از افراد در قید حیاتی است که توسط مجله Scientific American بهعنوان نابغه زمان معرفی شدهاند. او همچنین تنها فیزیکدانی است که از هر سه جامعه فیزیک آمریکا موفق به دریافت جایزه افتخار شده است: انجمن فیزیک آمریکا، انجمن مدرسین فیزیک آمریکا و مؤسسه فیزیک آمریکا. فيزيكدان مشهور لاورنس کرواس بهطور گستردهاي از آموزش بهروش علمي دفاع كرده است.
او در نگارش آخرين كتاب خود يعني كتاب آفرينش از هيچ تمام مهارت علمي خود بهعنوان يك دانشمند برجسته را به کار گرفته است. حدس و گمان او اين است كه قوانين فيزيك كاملاً با جهاني كه از «هيچ» پا به عرصه وجود ميگذارد، مطابقت دارد. (كه در اصل مورد حمايت همه فيزيكدانان، متخصصين فيزيك نجومي، فيزيكدانان ذرات و كيهانشناسان جريان اصلي است.)
گفتاوردها
«برای یک فیزیکدان، نسخه اولیه «هیچ»، فضایی خالی است که «هیچچیز» در آن وجود ندارد. نه ذرّهای و نه تابشی و نه هیچ چیز دیگری نباید در این فضا وجود داشته باشد، بنابراین به معنای واقعی کلمه، این «هیچ» است که در این فضا وجود دارد.
اما در واقع این «هیچ» با توجه به [قوانین] مکانیک کوانتوم و نسبیّت، بسیار پیچیده است. این «هیچ» نشان میدهد که در یک فضای خالی، در زمانی بسیار کوتاه که حتی ما قادر به اندازهگیری آن نیستیم، ذرات مجازی در حال جوشش و تلاطم به داخل و خارج هستی هستند».
«من دقیقاً نمیدانم که این کلمات [عدم یا نیستی] به چه معنی است. به نظر من «هیچ» یک کمیّت فیزیکی است همانگونه که «چیز»، یک کمیّت فیزیکی است و ما برای شناخت آن نیازمند بررسی جهان هستی هستیم. در حال حاضر، از دیدگاه فیزیکی، ما قادریم اندکی به این موضوع سربسته و اسرارآمیز نزدیک شویم و من میگویم، در واقع بهجای مفهوم مبهم «عدم» که فیلسوفان و حکمای الهی برای هزاران سال دربارهی آن بحث کردهاند.
تفسیرهای دیگری از «هیچ» وجود دارد و در واقع، بدون فضا و زمان نیز قابل تصور است که البته من تصور میکنم از تفسیر «عدم» یا «نیستی»، بهتر باشد؛ اما در صورتی که ما قوانین مکانیک کوانتوم و گرانش را به کار بگیریم آنگاه، در این نظریه، حتی خودِ فضا میتواند خودبهخود پا به عرصه وجود بگذارد -فضا و زمان در جائیکه هیچ زمان و فضایی قبلاً وجود نداشت.
تصور میکنم که هر کسی تصدیق میکند، این مفهوم [عدم وجود فضا و زمان] به مفهوم «هیچ» خیلی نزدیک است، اما اگر این توضیح کسانی را که تصور میکنند که آن «نیستی» است را قانع نکند، خوب، قبول؛ اما من بسیار علاقهمند به «هیچِ» جهانِ هستیِ واقعی هستم تا یک تعریف پیشینی مبهم به شکل عدم یا نیستی».
کیهانشناسی به انگلیسی: (Cosmology) شاخهای از علوم طبیعی (از شاخه فیزیک) است که مطالعه سرآغاز، تکامل و سرانجام نهایی جهان (فرجامشناسی) را بررسی میکند.
کیهانشناسی فیزیکی عبارت است از مطالعه آکادمیک و علمی سرآغاز، تکامل، ساختارهای بزرگ مقیاس و دینامیک جهان و سرانجام نهایی جهان میپردازد و همچنین در پی کشف قوانین علمی حاکم بر این حقایق میباشد. کیهانشناسی دینی عبارت است از پیکرهای از باورها که برآمده از متون و رسوم تاریخی، اساطیری، دینی و قومیتی در مورد آفرینش و فرجامشناسی میباشند.
تاریخچه کیهانشناسی
یکی از اهداف کیهانشناسی توصیف عالم است و موفقترین نظریه در این زمینه «نظریه مِهبانگ (Big Bang Theory)» است. در این نظریه فرض میشود، جهان به یکباره در انفجاری بزرگ به وجود آمده است. عالم اولیه تنها شامل سیالی چگال و داغ متشکل از نور و ماده یونیزه شده بود.
تابش (فوتون) در ماده به دام افتاده بود ولی با انبساط عالم و سرد شدن آن، الکترونها و پروتونها تشکیل اتمهای خنثی دادند و ماده توانایی به دام انداختن تابش را از دست داد. امروز، ۱۳٫۷ میلیارد سال بعد از مهبانگ، فوتونهای آزاد شده از قید ماده، تابش زمینهی کیهانی را تشکیل میدهند. از رایجترین سؤالات در مبحث کیهانشناسی این است که آیا میتوان مرزی برای جهان قائل شد، یعنی آیا جهان لبه یا کرانهای دارد که در آن به انتها برسد؟ در اینجا باید دو نوع مرز متفاوت را از هم باز شناخت. مرز مشاهدهای و مرز هندسی.
منظور از مرز هندسی، مرزی است که بهواسطهی هندسه جهان پدید میآید و به توانایی بشر در کاوش جهان، ربطی ندارد. مرز مشاهدهای وابسته به کارایی ابزارهای نجومی است. واژه کیهانشناسی (Cosmology)، به معنای مطالعه و بررسی کیهان است و از دو واژه Kosmos به معنای نظم و هماهنگی و Logos به معنای بحث و گفتگو است. تا اوایل قرن بیستم، کیهانشناسی جزو رشتههای علم جدید به شمار نمیآمد.
چون طبق طبقهبندی کریستین ولف شعبهای از متافیزیک بود و در کنار الهیات و روانشناسی قرار میگرفت. به هر حال گرایش مردم به شناخت ستارهها و بهطور کلی شناخت عالم، گرایشی است که همواره در طول تاریخ تمدن بشر وجود داشته است. امروزه هم پرسشهای مربوط به کیهانشناسی یا آفرینش انسان از رایجترین پرسشهای مردم است.
با این تفاوت که در روزگار باستان پاسخ به این پرسشها به صورتی بود که آن را «اسطوره» مینامیم. پیش از آنکه وارد علم کیهانشناسی شویم، مروری بر این اسطورههای باستان میکنیم و سیر تحولات در کیهانشناسی را ادامه میدهیم. در اسطورههای ایران، آفرینش سه دوره دارد و هر دوره سه هزار ساله است.
کیهان شناسی چیست؟
کیهان شناسی شاخهای از ستاره شناسی است که به بررسی مبدأ و تکامل جهان هستی از زمان بیگ بنگ تا به امروز و همچنین آینده میپردازد. طبق تعاریف سازمان ناسا، کیهان شناسی «مطالعه علمی ویژگیهای کیهان در مقیاسی بزرگ» میباشد.
به گزارش بیگ بنگ، مفاهیمی مانند تئوری ریسمان، ماده تاریک و انرژِی تاریک و وجود جهانهایی بیشتر (چند جهانی) کیهان شناسان را دچار تعجب ساخته است. در حالی که دیگر جنبههای ستاره شناسی با اجرام و پدیدههای کوچک سر و کار دارد، کیهان شناسی با تمامی کیهان از زمان تولد تا مرگ آن سر و کار دارد و هر مرحله از آن اسرار زیادی را در خود نهفته دارد.
تاریخچه کیهان شناسی و ستاره شناسی
فهم انسان از کیهان در طول زمان گسترش یافته است. در آغاز علم ستاره شناسی زمین بهعنوان مرکز جهان شناخته میشد که ستارهها و سیارات به دور آن در حال گردش بودند. در قرن 16 میلادی، نیکولاس کوپرنیک دانشمند لهستانی گفت که در واقع زمین و دیگر سیارات (منظومه شمسی) به دور خورشید در حال گردش هستند که این نظریه باعث تغییر بزرگی در فهم ما از جهان شد.
در اواخر قرن 17 میلادی، آیزاک نیوتن نحوه برهم کنش نیروهای بین سیارهها- خصوصاً نیروهای جاذبه- را به دانش ما اضافه کرد. با آغاز قرن 20 میلادی چشماندازهای جدیدی در جهت فهم جهان ِ پیرامون ما ایجاد شد. آلبرت اینشتین یگانگی فضا و زمان را در نظریه نسبیت کلی خود ارائه داد. در اوایل قرن بیستم میلادی دانشمندان سعی در فهمیدن این مسئله داشتند که آیا کل جهان در کهکشان راه شیری خلاصه شده یا کهکشان راه شیری فقط جزئی کوچک از این جهان بزرگ، میباشد.
ادوین هابل فاصله شیئی تیره در یک سحابی در درون آسمان تا زمین را محاسبه کرد و ثابت کرد که در خارج از منظومه شمسی قرار دارد و این مسئله نشان داد که کهکشان ما قطرهای در این جهان بیکران است. با استفاده از نظریه نسبیت عام، هابل فاصله این کهکشانهای دور با ما را محاسبه کرد و متوجه شد که این کهکشانها در حال دور شدن از ما هستند که او را به این نتیجه رساند که جهان نه تنها ساکن نیست، بلکه در حال انبساط است.
در دهههای اخیر، فیزیکدان استیون هاوکینگ، اظهار داشت کیهان بیپایان نیست، بلکه پایانی برای خود دارد. گرچه این پایان را نمیتوان مشخص کرد. این مسئله در مورد زمین نیز صدق میکند. زمین سیارهای دارای پایان است، اما اگر فردی بخواهد پایان آن را بیابد، فقط کره زمین را بارها دور میزند. هاوکینگ همچنین عقیده دارد که کیهان نیز روزی به پایان خود خواهد رسید.
قبل از بیگ بنگ چه چیزی وجود داشته است؟
به خاطر ماهیت بسته و متناهی بودن کیهان، ما قادر به دیدن «خارج» از جهان خود نیستیم. فضا و زمان بعد از بیگ بنگ به وجود آمدند. باوجود اینکه حدسیاتی مبنی بر وجود جهانهایی دیگر توسط دانشمندان زده میشود، ما عملاً راهی برای مشاهده آنها نداریم پس هیچوقت نمیتوانیم مدرکی برای اثبات (رد) آنها پیدا کنیم.
بیگ بنگ در کجا اتفاق افتاد؟
بیگ بنگ در مکان خاصی اتفاق نیفتاد، اما به یک باره به فضا و زمان ماهیت فیزیکی اعطا کرد و موجب انبساط آنی کیهان شد.
آیا این مسئله که کهکشانهای دیگر در حال دور شدن از ما هستند به این معنی نیست که ما در مرکز کیهان قرار داریم؟
خیر، زیرا اگر ما میتوانستیم به کهکشانهای دور سفر کنیم باز از آنجا به نظر میآمد که کهکشانها در حال دور شدن از ما هستند. کیهان را مانند یک بادکنک بزرگ در نظر بگیرید. اگر در محلهای مختلف بادکنک علامت بگذارید و سپس بادکنک را بترکانید، میبینید که این محلهای علامت گذاری شده در حال دور شدن از یکدیگر هستند بااینکه هیچکدام در مرکز بادکنک قرار نداشتند. انبساط کیهان نیز به همین شکل میباشد.
جهان هستی چقدر عمر دارد؟
جهان هستی در حدود 13.8 میلیارد سال عمر دارد.
آیا کیهان پایان مییابد؟ چگونه؟
اینکه جهان هستی به پایان میرسد یا خیر بستگی به چگالی آن دارد که در کیهان مواد چگونه تقسیم و پخش شدهاند. دانشمندان «چگالی بحرانی» جهان را برآورد کردهاند. اگر این برآورد درست باشد و چگالی کنونی کیهان بیشتر از آن باشد، انبساط جهان کند خواهد شد و جهان هستی شروع به انقباض میکند تا در نهایت فرو میپاشد. اگر کیهان به آن نقطه چگالی بحرانی نرسیده باشد، همچنان به انبساط خود ادامه خواهد داد.
کدام اول به وجود آمده است؟ کهکشان یا ستارهها؟
جهان بعد از بیگ بنگ به مقدار زیادی حاوی هیدروژن و مقدار کمی هلیم بود. گرانش باعث شد هیدروژن به درون خود فرو پاشی کند و ساختارهای مختلفی را تشکیل دهد. اگرچه اخترشناسان هنوز مطمئن نیستند که آیا اول حبابهای ماده ستارهها را تشکیل دادند و بعداً با گرانش این ستارهها به همدیگر نزدیک شدند و یا مواد در فضا در اندازههای کهکشانی بهصورت تودهای به وجود آمدند که بعدها ستارهها را تشکیل دادند.
«با توجه به آنچه که ما در مورد گرانش کوانتومی، مکانیک کوانتومی و نسبیّت عام درک میکنیم، کاملاً ممکن است که به معنای واقعی کلمه، یک فضای کوچک، جائیکه پیش از آن «هیچ [فضایی]» نبوده، به وجود آید. بهطور معمول چنین فضاهایی در یک مقیاس زمانی بسیار کوتاه که ما قادر به اندازهگیری آنها نیستیم، به وجود آمده و از بین خواهند رفت، اینگونه جهانها بسیار سریع ناپدید میشوند.
آنچه که قابلتوجه است این است که ما شواهد زیادی داریم که در زمانهای بسیار اولیه، منظور من چیزی شبیه به یک میلیون، میلیارد، میلیارد، میلیاردیم یک ثانیه بعد از انفجار بزرگ است، جهان هستی ما بهوسیله مقدار بسیار زیادی انرژی که در فضا به دام افتاده بود پُف کرده و این انرژی موجب شده که جهان هستی به شکل باور نکردنیای بهسرعت گسترش یابد.
ما آن را «دوره تورم» مینامیم. به نظر بیشتر شبیه یک نوع کلاهبرداری و شیادی است: چگونه شما میتوانید «چیزی» از «هیچ» داشته باشید؟ اما علم فیزیک به شما اجازه این کار را میدهد».
«این موضوع [به وجود آمدن «چیزی» از «هیچ»] یک مشکل بزرگ نیست؛ اما فوقالعاده است اگر این پرسش به این صورت مطرح شود، چرا بهجای «هیچ»، «چیزی» وجود دارد؟ زیرا هیچ، اساساً ناپایدار است. اساساً فضای خالی، با توجه به قوانینِ مکانیکِ کوانتومیِ گرانش، ناپایدار است. اگر شما فضای خالی را برای مدتی کافی به حال خود رها کنید خودش برای همیشه ذرّه تولید خواهد کرد.
از این رو، مسئله اصلی در اینجا این است که این تمایز، این تمایز رایج بین «چیز» و «هیچ» از نگاهِ عقلِ سلیم، همان تمایزی که در علم فیزیک برای آن قائل هستیم، نیست. این موضوع به خاطر قوانین خارقالعاده مکانیک کوانتوم است. پرسش بسیار جالب در جهان ما این است که چگونه این جهان، تکامل یافته و ما چگونه وارد اینجا شدهایم.
من تصور میکنم که چنین پرسشهایی که به نظر دارای اثرات کاملاً قابلتوجهی هستند، اغلب در علم رخ میدهد و باعث میشود معنی این کلمات [کلماتی مانند هیچ] تغییر کند. منظورم این است که این یک کلاهبرداری یا شیادی نیست و البته این چیزی نیست که با آن به فیلسوفان بتازیم، ما این کار را انجام میدهیم زیرا ما مفاهیم خود را از جهان هستی میگیریم».
«تصور میکنم اغلب پرسشهای مربوط به «چرایی» در اصل پرسشهای مربوط به «چگونگی» هستند زیرا اگر شما بپرسید «چرا»، آنچه منظور واقعی شما است این است که شما به دنبال هدف هستید. شما یک پیشفرض میسازید به این شکل که معنی و هدفی وجود دارد و من باید بگویم که در صورتی که شما بیش از حد بر روی چرایی پافشاری کنید، به این معنی است که پیش از آنکه سؤال را بپرسید، پاسخ را دانسته فرض میکنید.
شما فرض میکنید که هدفی برای جهان هستی وجود دارد و اینکه دلایلی برای به وجود آمدن ما وجود دارد؛ ولی چرا باید دلیلی وجود داشته باشد و چرا باید برای جهان هستی هدفی وجود داشته باشد؟ در علم، ما تنها سعی میکنیم نشان دهیم چگونه آن [جهان هستی] حادث شده است، ممکن است هدفی برای جهان هستی وجود داشته باشد و علم یقیناً نمیتواند در نهایت آن را نفی کند».
«من باور ندارم که با برگشت به گذشته، قادر به پیشرفت قابلملاحظهای در درک طبیعت و یا حتی خودمان باشیم. من تا آنجا پیش میروم که میگویم، ما در واقع تنها میتوانیم ادعا کنیم که شناخت چیزهایی برای ما امکانپذیر است که آشکارا قادر به آزمودن آن باشیم. تا زمانی که ما فقط در حال اندیشیدن دربارهی واقعیت باشیم، تنها مشغول انجام یک بازی ذهنی هستیم».
«در واقع، من با دقّت هر چه تمامتر سعی کردم تا کاری که در حال انجام آن هستم و کاری که در حال انجام آن نیستم را توضیح دهم… من واقعاً بهطور دقیق توضیح دادم که چگونه ممکن است میدانهای کوانتومی قادر باشند پا به عرصه وجود بگذارند».
«هماکنون دانشمندان به سمت این ایده کشیده شدهاند که در واقع ممکن است هر قانون فیزیکیای ممکن باشد. برای مثال، اینکه هر نوع دیگری از قانون که برای شما قابلتصور باشد ممکن است در برخی از جهانها برای یک لحظه میکروسکوپی یا به شکل ابدی ظهور کرده باشد و این یک پرسش جالب است که تا آنجا که من میدانم ما قادر به حل آن نیستیم.
اگر جهان ما تنها یک پتانسیل از تعداد بیشماری از جهانهای هستی باشد و برخی از آنها هماکنون نیز در حال ظهور هستند، پس در واقع ممکن است پرسش ما این باشد که چرا چندین جهان وجود دارد؟».
«علم فراتر از یک داستان است و در واقع آن [علم] مدتها پیش جایگزین افسانهها شده است؛ اما استدلال من این است که برای همین پرسشهایی که شما پاسخ آن را از علم مطالبه میکنید، اینکه آیا چند جهانی ابدی است و چرا آن ابدی است؟ اساساً آنها میگویند، پاسخ به این پرسش بنیادین که چگونه آن [جهان هستی] پا به عرصه وجود گذاشته است، بسیار دشوار است.
من میخواهم هوشی باورنکردنی را فرض کنم و در ضمن حتی این سؤال را نخواهم پرسید که چگونه این هوش باورنکردنی به وجود آمده است. به نظر من که آن تنها تنبلی فکری است».
«همه داشتههای علمی من در واقع نشان میدهد که احتمالاً یک چند جهانی ابدی که جهان ما بخشی از آن است، وجود دارد. در واقع در بهترین حالت ممکن، من گمان میکنم که چند جهانی ابدی است، اما مطمئناً جهان ما در آن، ظهور کرده است».
مهارت خاص لاورنس کرواس در خصوص بحث بر روي عناوين پيچيدهِ علمي، نظير آفرينش جهان هستي، اين كتاب را به يك كتاب خارقالعاده بدل كرده است. بامطالعه كتاب معلوم ميشود كه او زمان زيادي را صرف توضيحِ دلايل پذيرشِ «مدل انفجار بزرگ» براي آفرينش جهان هستي نزد فيزيكدانان، كرده است.
او به این مقدار بسنده نكرده و توضیحی از نظريه ماقبلِ چگونگي آغاز جهان هستي از انفجار بزرگ را نيز ارائه داده كه به معني بحث در خصوص معناي خودِ «هيچ» است. لاورنس کرواس بارها در مورد ماهيت «هيچ» مناظره كرده است.
از اين رو، او كاملاً در ارائه اين بحث مهارت دارد. او به مفهوم «هيچ» از نگاه فيلسوفان و اديان نيز ميپردازد، اما بلافاصله به سراغ توضيح مورد نظر فيزيكدانان از «هيچ»، ميرود. نكته اصلي و اجتنابناپذيري كه فيزيكدانان آشكارا به آن اشاره ميكنند اين است كه: «هيچ»، ذاتاً ناپايدار است.
بهواسطه اين ناپايداري، پيشبيني ميشود كه «جهانِ هستيِ هيچ» خودبهخود «چيزي» در حال گسترش به شکل فضا و زمان به وجود ميآورد و اين فضا و زمان را از ماده پُر ميكند. اين بحث بهروشي ارائه شده كه براي اكثر خوانندگان قابل درك باشد.
حتي آنهایی كه داراي زمينه علمي نيستند قادرند مفاهيم علمي كه در اين كتاب بحث ميشود را بهطور كامل درك كنند. در بررسي اين كتاب مناسب است نامي از كتاب طرح باشكوه (The Grand Design) به قلم استفان هاوكينگ و لئونارد ملودينو آورده شود و مقايسهاي با آن صورت گيرد. كتاب طرح باشكوه سر و صداي زيادي پس از انتشار به راه انداخت زيرا در اين كتاب آمده است، جهان هستي ميتواند بدون دخالت خداوند به وجود آيد. اين دو كتاب همديگر را تائید ميكنند.
بر خلاف كتاب طرح باشكوه، اين كتاب تمركز بالايي در خصوص ارائه جزئيات از خود نشان ميدهد. اين كتاب دقيقاً درباره اين است كه «چرا بهجاي «هيچ»، «چيزي» وجود دارد». چرا بهجاي «هيچ»، «چيزي» وجود دارد؟ فيلسوف مشهور مارتين هايدگر اين پرسش را اساسيترين پرسش متافيزيك ناميده است. براي دانشمندان، اين پرسش ميتواند به اين شكل مطرح شود: چگونه جهان ما ميتواند، حدود 14 ميليارد سال قبل، ناگهان از «هيچ» به وجود آيد؟ فضاي خالي در يك لحظه و ثانيهاي بعد، يك چرخش انفجار انرژي.
چه باور بكنيم و چه باور نكنيم، برخي از دانشمندان تصور ميكنند كه احتمالاً ما در نهايت پاسخي در اختيار خواهيم داشت، از آنجائي كه كتاب تازه لاورنس کرواس باعث آغاز يك نزاع و جدال فكري شده است، استيو پالسون با لاورنس کرواس مصاحبهاي انجام داده تا دريابد كه اين داستان آفرينش تازه، براي علم و دين به چه معني است.
استيو پالسون: اين يك داستان درباره «هيچ» و آغاز همهچيز و چگونگي امكان تبديل شدن «هيچ» به «چيز» است. اين داستان همچنين توضیح میدهد كه چرا دانشمندان تصور ميكنند آنچه كه فيلسوفان انجام ميدهند، بيحاصل و بيفايده است.
درحاليكه سايرين بر اين باورند كه برخي از دانشمندان متكبر و بسیار مغرور شدهاند؛ اما قبل از اينكه اين بحث را پي گيريم، ضروري است كه به يك پرسش بنيادين بپردازيم، «هيچ» چيست؟ لاورنس کرواس: براي يك فيزيكدان، نسخه اوليه «هيچ»، فضايي خالي است كه «هيچچيز» در آن وجود ندارد. نه ذرّهاي و نه تابشي و نه هيچ چيز ديگري نبايد در اين فضا وجود داشته باشد، بنابراين به معنای واقعي كلمه، اين «هيچ» است كه در اين فضا وجود دارد؛ اما در واقع اين «هيچ» با توجه به [قوانین] مكانيك كوانتوم و نسبیت، بسيار پيچيده است.
اين «هيچ» نشان ميدهد كه در يك فضاي خالي، در زماني بسيار كوتاه كه حتي ما قادر به اندازهگيري آن نيستيم، ذرات مجازي در حال جوشش و تلاطم به داخل و خارج هستي هستند. استيو پالسون: لاورنس کرواس يك فيزيكدان نظري است.
ايده «هيچِ» او كاملاً از آنچه شما از يك حكيم الهي يا فيلسوف ميشنويد، كه اغلب تمايل دارند از عدم يا نيستي صحبت كنند، متفاوت است. لاورنس کرواس: درست است، من دقيقاً نميدانم كه اين كلمات [عدم يا نيستي] به چه معني است. به نظر من «هيچ» يك کمیت فيزيكي است همانگونه كه «چيز»، يك کمیت فيزيكي است و ما براي شناخت آن نيازمند بررسي جهان هستي هستيم.
در حال حاضر، از ديدگاه فيزيكي، ما قادريم اندكي به اين موضوع سربسته و اسرارآمیز نزديك شويم و من ميگويم، در واقع بهجاي مفهوم مبهم «عدم»، كه فيلسوفان و حكماي الهي براي هزاران سال درباره آن بحث كردهاند، تفسيرهاي ديگري از «هيچ» وجود دارد و در واقع، بدون فضا و زمان نيز قابل تصور است، كه البته من تصور ميكنم از تفسير «عدم» يا «نيستي»، بهتر باشد؛ اما در صورتی که ما قوانين مكانيك كوانتوم و گرانش را به کار بگيريم آنگاه، در اين نظريه، حتي خودِ فضا ميتواند خودبهخود پا به عرصه وجود بگذارد.
فضا و زمان در جائيكه هيچ زمان و فضايي قبلاً وجود نداشت. تصور میکنم که هر کسی تصدیق میکند، اين مفهوم [عدم وجود فضا و زمان] به مفهوم «هیچ» خيلي نزديك است، اما اگر اين توضيح كساني را كه تصور ميكنند كه آن «نيستي» است را قانع نكند، خوب، قبول؛ اما من بسيار علاقهمند به «هيچِ» جهانِ هستيِ واقعي هستم تا یک تعریف پیشینی مبهم به شکل «عدم يا نيستي».
استيو پالسون: كتاب بحثانگیز «آفرينش از هيچ» بحثي پيرامون سرانجام چگونگي توانايي پاسخ علم به معماي كهن چرايي وجود «چيز» بهجاي «هيچ» است. آيا شما ميتوانيد براي غیر فیزیکدانان توضيح دهيد كه جهان هستي چگونه از «هيچ» به وجود آمده است؟ لاورنس کرواس: با توجه به آنچه كه ما در مورد گرانش کوانتومی، مكانيك كوانتومي و نسبیت عام درك ميكنيم، كاملاً ممكن است كه به معنای واقعي كلمه، يك فضاي كوچك، جائيكه پيش از آن «هيچ [فضايي]» نبوده، به وجود آيد.
بهطور معمول چنين فضاهايي در يك مقياس زماني بسيار كوتاه، كه ما قادر به اندازهگيري آنها نيستيم، به وجود آمده و از بین خواهند رفت، اینگونه جهانها بسيار سريع ناپديد ميشوند.
آنچه كه قابلتوجه است اين است كه ما شواهد زيادي داريم كه در زمانهاي بسيار اوليه، منظور من چيزي شبيه به يك ميليون، ميليارد، ميليارد، ميليارديم يك ثانيه بعد از انفجار بزرگ است، جهان هستي ما بهوسيله مقدار بسيار زيادي انرژي كه در فضا به دام افتاده بود پُف كرده و اين انرژي موجب شده كه جهان هستي به شکل باور نكردنياي بهسرعت گسترش يابد.
ما آن را «دوره تورم» ميناميم. به نظر بيشتر شبيه يك نوع کلاهبرداری و شیادی است: چگونه شما ميتوانيد «چيزي» از «هيچ» داشته باشيد؟ اما علم فيزيك به شما اجازه اين کار را ميدهد. استيو پالسون: اين مثل اين است كه شما بگوييد، در جهانِ فيزيكِ كوانتوم، به وجود آمدن «چيزي» از «هيچ» مسئله عجيب و غريبي نيست. ولي به نظر ميرسد از نظر کسانی که با علم فیزیک آشنایی ندارند، این موضوع [به وجود آمدن «چيزي» از «هيچ»] يك مشكل بسيار بزرگ است.
لاورنس کرواس: در واقع، اين موضوع [به وجود آمدن «چيزي» از «هيچ»] يك مشكل بزرگ نيست؛ اما فوقالعاده است اگر اين پرسش به این صورت مطرح شود، چرا بهجاي «هيچ»، «چيزي» وجود دارد؟ زيرا هيچ، اساساً ناپايدار است. اساساً فضاي خالي، با توجه به قوانینِ مکانیکِ کوانتومیِ گرانش، ناپايدار است. اگر شما فضای خالی را براي مدتي كافي به حال خود رها كنيد خودش براي هميشه ذرّه توليد خواهد كرد.
از اين رو، مسئله اصلي در اينجا اين است كه اين تمايز، اين تمايز رايج بين «چيز» و «هيچ» از نگاهِ عقلِ سليم، همان تمايزي كه در علم فيزيك براي آن قائل هستيم، نيست.
اين موضوع به خاطر قوانين خارقالعاده مكانيك كوانتوم است. پرسش بسيار جالب در جهان ما اين است كه چگونه اين جهان، تكامل يافته و ما چگونه وارد اينجا شدهايم؟ من تصور ميكنم كه چنین پرسشهایی كه به نظر داراي اثرات كاملاً قابلتوجهي هستند، اغلب در علم رخ ميدهد و باعث ميشود معني اين كلمات [كلماتي مانند هيچ] تغيير كند.
منظورم اين است كه اين يك کلاهبرداری یا شیادی نيست و البته اين چيزي نيست كه با آن به فيلسوفان بتازيم، ما اين كار را انجام ميدهيم زيرا ما مفاهيم خود را از جهان هستي ميگيريم. استيو پالسون: بهطور كلي گفته ميشود الهيات و فلسفه با پرسشهاي مربوط به «چرايي» سروكار دارند در حالي كه علم با پرسشهاي مربوط به «چگونگي»
چرا كه پرسش بنیادین دين در واقع اين است كه چرا ما اينجا هستيم؟ آيا شما ميگوييد كه اين پرسشهاي مربوط به «چرايي»، نبايد پرسيده شوند؟ لاورنس کرواس: تصور ميكنم اغلب پرسشهاي مربوط به «چرايي» در اصل پرسشهاي مربوط به «چگونگي» هستند زيرا اگر شما بپرسيد «چرا»، آنچه منظور واقعي شما است اين است كه شما به دنبال هدف هستيد.
شما يك پيشفرض ميسازيد به اين شكل كه معني و هدفي وجود دارد و من بايد بگویم كه در صورتی که شما بيش از حد بر روي چرايي پافشاري كنيد، به اين معني است كه پيش از آنكه سؤال را بپرسيد، پاسخ را دانسته فرض میکنید. شما فرض ميكنيد كه هدفي براي جهان هستي وجود دارد و اينكه دلايلي براي به وجود آمدن ما وجود دارد. ولي چرا بايد دليلي وجود داشته باشد و چرا بايد براي جهان هستي هدفي وجود داشته باشد؟
پالسون: اجازه بدهيد به كلمه «معني» بپردازيم. در اصل شما ميگوييد كه ما معني خودمان را ميسازيم و در واقع اين مسئله، اين پرسش را به وجود ميآورد كه آيا علم مشغول كمك به ما براي كشف معني است، براي اينكه اين موضوع نیز به شکل سنتي در حوزه دين و فلسفه قرار دارد.
لاورنس کرواس: خوب، تصور ميكنم آنچه كه چند هزار سال اخير به ما نشان داده اين است كه حوزه فلسفه در حال كوچك شدن است. بنابراين فكر ميكنم آنچه كه شگفتانگيز است اين است كه به خاطر تحولات حیرتانگیز و قابلتوجهي كه در حوزه علم رخ داده ما در آستانه پرسشهايي قرار گرفتهايم كه ممكن نبود تصور كنيم پرسشهاي علمي باشند ولي از ابتدا مربوط به حوزه علم بودهاند.