عنوان کتاب: پای امروز لنگ دیروز است
نویسنده: هاجر اسدی
در زندگی تجربهای وجود ندارد که از آن نشود درس گرفت، بههرحال منظور از زندگی، زیستن آن، حداکثر تجربهها را چشیدن و با اشتیاق و بدون ترس دست بهسوی تجارب جدیدتر و قویتر دراز کردن است. دراین کتاب نویسنده از شجاعت و دلیر مردی مردان و زنان سرزمین صحبت می کند.
دلنوشته ها
میهن ای خاکت توتیای چشم من. ای مام ای وطن! ای که آغوشت ایمنگاه لحظههای بودن و زیستن است. بوسه میزنم بر دامنت ای آنکه از عطر مادر دو عالم، فاطمه اطهر سرشاری. وقتی هر روز از خاک بارانخوردهات لالههایی میروید که راهشان روشنترین نقطهی جهان است، بیشتر به تو دل میبندم و تو را محکمترین سنگر جهان میدانم.
از موجخیز خزر تا پهنهی خلیج فارس، سرشاری از پهلوانان و دلیر مردان و شیرزنانی که از نامشان دشمن بر خویش میلرزد. در امتداد این شب پر ستاره، تو را با کدام لهجه صدا بزنم ای آفتاب بلند وقتی شیرینی زبانت موج میزند بر شوری چشم دشمن. آوایت لالایی نسیمیست ملایم در گوش زمان.
تو را دوست دارم چو نان و نمک ای میهنِ آلالههای سرخ و عطر آل علی و نجابت فاطمه “س”. مرا به من برگردان، به جهان کوچکم؛ دهکدهای که بوی نان داغ، سرخی غروبش را به تپش میاندازد و زندگی در آن جان میگیرد با آواز گنجشکی گوشهی ایوان. مرا برگردان به آنجا که صدای پای آب، موج میزند آهنگ امید را در گوش کوهها؛ وقتیکه رودخانه پر میشود از مسیر رسیدنها و جنگل طوری دیگر زندگی را شروع میکند در روشنترین ضلع خورشید و جهان خلاصه میشود در حلقهای که ماه را به نظاره نشانده است.
جنگل مظهر طبیعت است و درخت، نماد زندگی. دنیای بیدرخت، دنیایی بینفس است، دنیایی بیچتر و بیسایه. قطع هر درخت، ستاندن جان یک انسان است.